پوجا هنوز در حال پردازش ترومای خود است. او کابوس می بیند و از اینکه دیگر نمی تواند پدرش را ببیند احساس ناراحتی می کند. برای امنیت او بیشتر وقتش را در خانه می گذراند یا وقتی بیرون می رود یکی از اعضای خانواده او را همراهی می کند.
خانه ای که دسوزا در آن زندگی می کرد کاملاً به خانه خانواده اش نزدیک بود – اما او می گوید که با جاده ها ناآشنا بود، همیشه تحت نظر بود و پول یا تلفن نداشت و نمی توانست کمک بگیرد یا سعی کند او را پیدا کند. راه خانه.
پوجا میگوید که این زوج ابتدا او را به گوا و سپس کارناتاکا، ایالتهای غرب و جنوب هند بردند و اگر گریه کند یا توجهش را جلب کند، او را تهدید میکنند که به او آسیب خواهند رساند.
اما یک روز پوجا موفق شد گوشی این زوج را در حالی که در خواب بودند بگیرد و نام او را در یوتیوب تایپ کند. او فیلم ها و پوسترهایی را پیدا کرد که در آن به آدم ربایی او اشاره شده بود و شماره هایی که می توانست برای کمک تماس بگیرد.
او می گوید: “می خواهم از نظر مالی به مادرم کمک کنم اما اجازه ندارم. من هم می خواهم درس بخوانم.”
پدر پوجا که تنها نان آور خانواده بود، چهار ماه پیش بر اثر سرطان درگذشت. بنابراین، مادرش شغل خود را برای فروش تنقلات در ایستگاه راه آهن آغاز کرد تا زندگی خود و سه فرزندش را تامین کند. اما درآمد ناچیز است و او در تلاش است تا زندگی خود را تامین کند.
بازگشت پوجا به خانه نه تنها برای خانوادهاش، بلکه برای همه کسانی که او را میشناختند شادی به ارمغان آورده است. همسایه هایی که او را در سنین کوچکی دیده بودند برای ملاقات با او وارد شده اند.
روزی که او ناپدید شد، او با برادر بزرگترش به مدرسه رفته بود، اما آن دو با هم درگیر شدند و برادرش او را رها کرد، زیرا او دیر میدید. در آن زمان بود که زن و شوهر او را با خود بردند و به او قول بستنی خریدند.
خانم دوندرا بلافاصله موافقت کرد که به او کمک کند. یکی از شماره های روی پوستر گم شده آنها را به رفیق، همسایه مادر پوجا متصل می کرد. مادر و دختر ابتدا با یک تماس تصویری صحبت کردند و سپس جلسه ای ترتیب داده شد.
پس از 9 سال طولانی، پوجا گاود 16 ساله بالاخره توانست سرش را روی دامان مادرش بگذارد.
پوجا قبل از ناپدید شدن با دو برادر و والدینش در خانه ای کوچک در یک منطقه فقیر نشین حومه شهر زندگی می کرد.
مادرش میگوید که فقط میدانست که روی دخترش خال مادرزادی وجود دارد را بررسی کرده و با پیدا کردن آن، احساساتش بر او غلبه کرده است. او می گوید: “تمام تردیدهای من بلافاصله برطرف شد. می دانستم که دخترم را پیدا کرده ام.”
او میگوید: «این زمانی بود که تصمیم گرفتم کمک بگیرم و فرار کنم.
اما هفت ماه طول کشید تا بتواند جرات کافی برای گفتگو با پرامیلا دوندرا، 35 ساله، یک کمک خانه که در همان خانه ای که پوجا به عنوان پرستار بچه در آن کار می کرد، به دست آورد.
او میگوید که برای مدت کوتاهی به او اجازه داده شد تا در مدرسه حضور داشته باشد، اما پس از اینکه این زوج صاحب فرزندی شدند، او از مدرسه کنار گذاشته شد و همه به بمبئی منتقل شدند.
در 4 اوت، او در چیزی که به عنوان “فرار معجزه آسا” توصیف می شود، پیدا شد. مادرش، پونام گاود، میگوید که با خوشحالی بر روی ماه گذشته است.
او می گوید: “امیدم را از یافتن دخترم قطع کرده بودم. اما خدایان با من مهربان بودند.”