تنها کاری که آنها باید انجام می دادند این بود که پشه بند شما را چند سوراخ ایجاد کنند و نخ و سوزن برای دوختن آن به شما ندهند. یا فقط پشه بندتان را بردارید، اسمیت گفت، برای کسری از ثانیه مکث کرد و کلمه «مالاریا» در سکوت آویزان شد، و سپس اضافه کرد: «پس میمیری».
والینگفورد گفت: “او سنگ هایی داشت که به هانوی برود و آنها را به مدت (12) روز بمباران کند، که به جنگ پایان داد.”
وقتی به خودم آمدم، فکر کردم فلج شده ام. بدترین کابوس من نمی توانستم حرکت کنم.
و او دلیلش بود. من آن بوت های جامپ و همه اینها را دیدم و گفتم: “فکر می کنم می خواهم همانی باشم که تو هستی.”
«مکان وحشتناکی بود. پشه بند من پوسیده شد. بانوج من پوسیده شد. و تو نمی خواستی روی زمین بنشینی. اسمیت به یاد می آورد که نگران آمدن مارها بودم.
برای اسمیت و والینگفورد، قهرمان این اثر مشخص است: نیکسون.
مردی یک اسیر جنگی را در “قفس ببر” دوران ویتنام در یک رویداد کهنه سربازان در واشنگتن در سال 2011 به تصویر می کشد. – وزارت دفاع ایالات متحده
در سال 1972، خنده ها بسیار کم بود، اما برای این دو مرد – در واقع، برای بسیاری از اسرای جنگی آمریکایی که در جنگل های کامبوج، یا در هانوی هیلتون، اردوگاه بدنام در پایتخت ویتنام شمالی نگهداری می شدند، در نهایت آسودگی خاطر حاصل شد. .
«پنج قفس ببر در یک دایره وجود داشت. والینگفورد به یاد میآورد که اندازه آنها تقریباً پنج (فوت) در شش (عرض) بودند، هر کدام با یک در چوبی کوچک.
اسمیت نوجوان برگشت و مردی را دید که لباس فرم. اسمیت به یاد می آورد: “و او مرا گرفت و برایم ساندویچ پنیر کبابی و سوپ گوجه فرنگی خرید.”
او گفت: “آر پی جی که به سمت سینه ام می رفت، به درخت پشت سرم برخورد کرد.”
انفجار او را بیهوش کرد، اما زنده ماند.
در زمان دستگیری، والینگفورد به طرز وسوسهانگیزی به آزادی و خانه نزدیک بود و تنها شش روز دیگر تا خروج مورد انتظارش باقی مانده بود.
اسمیت نیز تاکید می کند: «درهای زندان، درهای سلول، زنجیر دور پای من توسط بمب افکن های B-52 بر فراز هانوی و هایفونگ منفجر شد.»
انتظار لحظه آخری
با این حال این اسمیت – فرمانده نیروهای ایالات متحده و ویتنام جنوبی در لوک نین – بود که قرار بود مجازات بدتری را تحمل کند.
پوسیدگی در “چاله جهنمی”
او بیشتر به خاطر رسوایی سیاسی واترگیت، که شامل سرپوش گذاشتن بر نفوذ در کمیته ملی دموکرات در جریان مبارزات انتخاباتی مجدد او در سال 1972 بود و دو سال بعد به استعفای او منجر شد، به یاد میآید.
کن والینگفورد پس از آزادی در لوک نین، ویتنام، در 12 فوریه 1973 در گروهی از ویت کنگ ها و پرسنل ارتش ویتنام شمالی دیده می شود. – SSGT هرمان کوکوجان/ آرشیو ملی ایالات متحده
قبل از اینکه توافق در نهایت انجام شود، یک مذاکره عذابآور هشت ساعته انجام شد
مورخان درباره نقش دقیق آن بمباران ها – از شدیدترین بمب ها در تاریخ – در پایان دادن به جنگ بحث می کنند. برخی اصرار دارند که آنها محوری بودند. برخی دیگر استدلال میکنند که حجم گسترده تخریب و تلفات غیرنظامیان کاملاً غیرضروری بوده و جنگ احتمالاً بدون آنها پایان مییابد. اما چیزی که قابل بحث نیست این است که بلافاصله پس از آن بمب گذاری ها، در اوایل سال 1973، ویتنام شمالی سرانجام با یک توافق صلح موافقت کرد.
اسمیت از سال 1966 در ویتنام می جنگید و “اصلاً از کمونیست ها خوشش نمی آمد…”
اسمیت اکنون 77 ساله، که افسر مافوق والینگفورد در ویتنام بود و دو سال بزرگتر است، گفت که اسارت آنها را به نقش های خانوادگی سوق داده است.
در دسامبر همان سال، زمانی که تلاشها برای جلب موافقت ویتنام شمالی با یک توافق صلح متوقف شد، نیکسون به عملیات Linebacker II دستور داد تا این عملیات را بمباران کند. در طی یک دوره 12 روزه از 18 دسامبر، بیش از 200 بمب افکن B-52 نیروی هوایی ایالات متحده 730 سورتی پرواز را انجام دادند و بیش از 20000 تن بمب را در هانوی و هایفونگ در نزدیکی آن پرتاب کردند.