پسر من امسال روز شکرگزاری را رد می کند، اما نه به دلایلی که ممکن است انتظارش را داشته باشید.

در هتلمان قبل از شام، منوی آنلاین را بررسی کردیم تا مطمئن شویم غذای سالمی وجود دارد. وقتی وارد رستوران شلوغ شدیم، درخشش زرد روی میزها، شام خوش صحبت‌ها، ظروف آبکاری شده زیبا روی میزها، پسرم دردناک به نظر می‌رسید. پیشخدمت اشاره کرد که یک جایزه ثابت “عید خانوادگی” وجود دارد. منتخبی از غذاهای سرآشپز سر میز ما آورده می شود. هیچ کس مجبور نبود غذای فردی سفارش دهد. ما به وجد آمدیم. از پسرم هیچ سوالی پرسیده نمی شود.

وقتی او به ما گفت که در این تعطیلات نشسته است، پسرم به نارضایتی مداوم در مورد روز شکرگزاری اشاره کرد: این جشن چیزی است که اساساً نسل کشی جمعیت های بومی است. برای لذت بردن از آن، باید یک تاریخ شکنجه شده را نبینید، یا حداقل با آن حساب کنید، واقعیتی که در رنگ های گرم و نور محیطی نقاشی نورمن راکول نادیده گرفته شده است. اصرار بر یک روایت، یک معنای تحمیلی، واقعیت های دیگر را کنار می گذارد. وقتی با دوستانی با هویت هدفمند و به حاشیه رانده شده درباره روز شکرگزاری صحبت می کنیم، متوجه می شویم که پسر من تنها کسی نخواهد بود که کار دیگری انجام می دهد.

در این روز شکرگزاری، برخی از ما با همسایگان خود شام خواهیم خورد. ما مسئول کیک ها هستیم – اسپند شکلاتی، اسپند سنتی و کدو حلوایی – و شریکم برای دوست دختر دخترم که گیاهخوار است، یک غذای جدید gnocchi و کلم بروکسل می آورد. پسرم به دور از توجه دیگران (و خاطرات بدی که به ذهنش می‌رسد) در خانه می‌ماند، جایی که می‌خواهد باشد، بازی‌های ویدیویی انجام می‌دهد و فیلم تماشا می‌کند و با مادربزرگش که در منطقه زمانی متفاوتی است صحبت می‌کند.

آیا داستان شخصی قانع‌کننده‌ای دارید که می‌خواهید در HuffPost منتشر شود؟ آنچه را که ما در اینجا به دنبال آن هستیم بیابید و برای ما پیشنهادی ارسال کنید.

مربوط…



منبع

اختلال مصرف غذایی اجتنابی و محدود کننده (ARFID)، یک تشخیص جدید که به طور گسترده شناخته نشده است، نوعی اختلال پردازش حسی است که 3٪ از جمعیت را تحت تاثیر قرار می دهد. اغلب با اضطراب، مشکلات کمبود توجه و بیش فعالی و واگرایی عصبی همراه است.

وقتی او کوچک بود، من و مادرش فکر می‌کردیم پسرمان فقط یک «خورنده» است. در وعده‌های غذایی خانوادگی، او ترجیح می‌داد در گفتگو، خود جذاب خود را حفظ کند و فراموش کند که غذایش را لمس کند. وقتی یکی از ما به او فشار داد تا کلم بروکلی را امتحان کند، جنگ قدرت شروع شد که اغلب به گریه و عصبانیت منجر می شد.

پسر کوچکترم که از رستوران متنفر است اما برادرش را دوست دارد، با اکراه پذیرفت. وقتی فقط یک غذای خوش طعم سفارش می دهد از توجه منتظر می ترسد. به ناچار آنها سؤالاتی مانند “آیا مطمئن هستید؟” یا موارد دیگر را با هم صحبت می کنند، یا سایر اعضای مهمانی شام وارد حالت اصلاح می شوند.

پسر من امسال روز شکرگزاری را رد می کند، اما نه به دلایلی که ممکن است انتظارش را داشته باشید.

امسال پسر 20 ساله من روز شکرگزاری را رد می کند.

“و سیب زمینی سرخ کرده وجود خواهد داشت؟” از گارسون پرسیدم. “همه ما می خواهیم آنها را امتحان کنیم.”

همانطور که او بزرگ شد، ترجیحات غذایی او محدود شد. تعداد غذاهای ایمن – نان سفید، پنیر چدار، سیب سبز، رشته فرنگی، نان شیرینی – باید مارک های خاصی از فروشگاه های خاص باشد که یکی از ویژگی های ARFID است. نگران بودیم، آزار می‌دادیم، حتی انتقاد می‌کردیم، گویی بحث اراده شخصی است.

او در معرض خطر کمبودهای تغذیه ای و کم خونی بود، در تمام ویزیت های پزشک اطفال آزمایش خون انجام می داد و اغلب برای او ویتامین ها و مکمل هایی تجویز می شد که او را دچار گیجی می کرد. همه اینها مثل یک مجازات بود.

من که مدام توقعات را از بین می‌برم، به شکل ناب‌تری از مراقبت نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شوم – آن ایده‌آل عشق بی‌قید و شرط. این خودشناسی لذت واقعی فرزندپروری است.

قیافه پسرم آرام شد. او حتی یک کوکتل فانتزی – بوربون، شری، شربت کرن بری و لیمو – سفارش داد و از آن خوشش آمد! لحظه نادری بود که در یک رستوران شام خانوادگی خوردیم. این بهترین شامی بود که تا به حال خوردیم، و او احساس نمی کرد که مشکلی برای او وجود دارد.

او به من پیام داد: «از آنجایی که جوانه‌های چشایی هر 30 روز یا بیشتر تغییر می‌کند، «نوع» بدن شما را به یک غذا عادت می‌دهد، به این امید که آن غذا بی‌خطر شود. منطق این است که قرار گرفتن مداوم در معرض غذاهای جدید در نهایت ارتباط بین جوانه های چشایی و مغز را تغییر می دهد. این یک روند خسته کننده آهسته است.

او هر ماه یک «چالش غذایی» را انتخاب می‌کرد. او روزی یک تا دو لقمه می خورد و عکس العمل هایش را ثبت می کرد. یک ماه تابستان او توت فرنگی را انتخاب کرد. در حالی که او لقمه ای گرفت و اخم کرد، من چندین بار داشتم. (باشه، من بقیه پیمانه را خوردم، از شیرینی آبدار آن لذت بردم.) پسرم در گزارش خود کلماتی مانند “تلخ” و “تند و زننده” نوشت. توت فرنگی هرگز به یک غذای مطمئن تبدیل نشد.

زمانی که ما برای اولین بار شروع به دیدن متخصصان تغذیه کردیم، آنها روش های مختلفی را برای استفاده از مواد مغذی به غذاهایی که او دوست داشت توصیه کردند – کیک تولد کدو سبز شکلاتی هرگز بخشیده نمی شود – که همیشه ناموفق بود.

یک متخصص تغذیه به ما گفت که ARFID دارد. پروتئین‌های موجود در جوانه‌های چشایی او مانند مغز ما با مغز او ارتباط برقرار نمی‌کردند. در نوجوانی، او چندین سال روی «معرفی» کار کرد.

بعداً قصد داریم با او برای دسر به خانه برگردیم. از طریق برخی جادوهای تعطیلات، من وانمود نمی کنم که آن را درک می کنم، اما برای آن سپاسگزارم، پای کدو تنبل یک غذای بی خطر است.

در طول تعطیلات متمرکز بر غذا، افرادی مانند پسر من با رگباری از اصلاحات ناراحت کننده مواجه می شوند، زمانی که فقط می خواهند با چیزی که اساساً یک معلولیت نامرئی است تنها بمانند. او می‌تواند یا لبخند بزند و بازجویی‌ها را تحمل کند، به فرد آموزش دهد – که بسیار ناراحت‌کننده است زیرا داشتن ARFID ناراحت‌کننده است – یا از موقعیت فرار کند. هر مکالمه ای در مورد غذا با شرم و یادآوری اینکه مشکلی در شما وجود دارد همراه است.

به‌عنوان یک روان‌درمانگر، اغلب خودم را در حال انجام این بازی شناختی می‌بینم: چه می‌شود اگر «اختلال» که «درمان» را می‌طلبد – کلمات شرم‌آوری که بخشی از مشکل می‌شوند – فقط یک استثنا از روش‌های معمول وجود اجتماعی باشد، چه می‌شود. رنجور» در موقعیتی که باید احساس ناراحتی را تطبیق داد، تنظیم کرد، به حداقل رساند، منطقی کرد یا انکار کرد، در حالی که مشکل واقعی این است که جهان حول روش انجام کارها توسط افراد دیگر سازماندهی شده است؟ اگر مشکل افراد دیگر با اصرار آنها بر همنوایی اجتماعی باشد چه؟

بهار گذشته، وقتی برادر بزرگترش دانشگاه را تمام کرد، خانواده ما برای فارغ التحصیلی او به برلین سفر کردند. از نظر تاریخی، سفر به خارج از کشور به دلیل کمبود غذاهای آشنا وحشتناک بوده است. این بار، مسلح به خودآگاهی، چمدانی پر از غذاهای بی خطر بسته بندی کردیم: ماکارونی و پنیر، کره بادام زمینی و ژله، کراکرهای مورد علاقه او. اما ما همچنان می خواستیم یک شام ویژه بیرون بخوریم.

البته دل ما برای او تنگ خواهد شد، اما من مطمئن هستم که او خوب خواهد شد.

در تعطیلات قبلی که روی غذا متمرکز بود، پسرم پس از اصرار ما، با اکراه به ما ملحق می شد و یا توجه نگران کننده دیگران را تحمل می کرد یا فرار می کرد و دیگر برنگشت.

در اوایل سفرم به عنوان پدر، شاید می‌گفتم که سه فرزندم را بدون قید و شرط دوست دارم، اما این یک دروغ است. کشف آن‌ها به‌عنوان افراد پیچیده‌ای با روش‌های خاص خود برای پیمایش در یک دنیای دشوار، ناعادلانه، گاهی بی‌رحمانه، نشان می‌دهد که شرایطی وجود دارد: نیازها، دلبستگی‌ها و خیال‌پردازی‌های خودم در مورد اینکه چه کسی ممکن است باشند، که گاهی اوقات نامشخص، ناخودآگاه، اما قدرتمند هستند. .

با این حال از اینکه او به ما ملحق نمی‌شود، ناامید بودم، و پنهانی آرزو می‌کردم که نظرش را تغییر دهد.

او گفت: «همیشه سیب زمینی سرخ کرده وجود دارد.

واقعیت غم انگیز به من ضربه زد: غذا هیچ خوشحالی به او نداد.

من به او پیام دادم که بپرسم چگونه ARFID را برای دوستی که اختلالات خوردن را درک نمی کند توضیح می دهد. او پاسخ داد: «این مانند یک پاسخ جنگ یا فرار با غذا است. افراد مبتلا به ARFID تعداد کمی «غذاهای ایمن» دارند که می‌توانند بدون هیچ گونه اثرات نامطلوب روان‌شناختی بخورند، چیزی که به طور پیش‌فرض روزانه از آن استفاده می‌کنند. فقط با غذاهای خاص استفراغ وجود دارد.

تا زمانی که ARFID نداشته باشید یا فرزندی نداشته باشید که دارای ARFID باشد، متوجه نمی شوید که تا چه حد روابط انسانی حول غذا خوردن با هم سازماندهی شده است. تعطیلات مانند روز شکرگزاری بدترین هستند.

وقتی افراد خوش‌نیت متوجه می‌شوند که پسرم غذاهای بی‌خطرش را می‌خورد – این اتفاق در هر روز شکرگزاری می‌افتد – آنها به شیوه‌هایی که به کودکان نوپا که اهل غذا خوردن هستند پاسخ می‌دهند: تمسخر کردن، تشویق کردن، صحبت کردن با غذاهای جدید (گاهی راه‌های مستقیم‌تر و انتقادی‌تر برای پاسخ دادن) .