دفن والدین و خواهر و برادرم به اندازه کافی سخت بود – سپس مدیر آمد

در مراسم تشییع مادرم، برادرم در کنار قبر مداحی کرد. او گفت: «مامان و بابا این قطعه را در روز تولد 24 سالگی من خریدند. اما فقط با یک اجاره نامه 50 ساله ارائه شد. بنابراین اگر بتوانم تا 74 سالگی زنده بمانم، امیدوارم پس انداز کافی برای خرید اکستنشن داشته باشم!»

23 سال از مرگ کارولین می گذرد، اما من هنوز لحظه های وحشت را به یاد می آورم که غم و اندوه را برجسته می کرد. در سالن تشییع جنازه، بروشوری با انواع مختلف تابوت به ما تحویل داده شد. خیره شدن به چوب‌ها، پوشش‌ها و اتصالات مختلف و تعجب کردن که چگونه قرار است انتخاب کنید، احساس سورئال می‌کرد. بعد از اینکه یکی از راش ها را برداشتیم، ناگهان فکر کردم شاید تابوت خیلی کوچک باشد. شاید تابوت ها همیشه در یک اندازه استاندارد می آمدند و کارولین در آن جا نمی شد. بعداً جرأت کردم و به پدرم در مورد نگرانی ام بگویم و او گفت که تشییع کنندگان می دانند دارند چه می کنند.

تام، تابستان قبل از همه گیری، ناگهان در اثر حمله قلبی درگذشت. مدتی فکر می کردم از غصه می میرم. اما شما نمی توانید. تام مجرد بود و بچه نداشت. هیچ کس دیگری نبود که به دوستانش بگوید، کسی نبود که فوت را ثبت کند، حساب های بانکی اش را لغو کند و قبر را به نام من منتقل کند. هیچ کس دیگری نبود که کاغذبازی های بی پایان و بی پایان را انجام دهد.

والدین کریستینا دستورالعمل های روشنی در مورد نوع مراسم خاکسپاری که می خواستند – کریستینا پترسون – گذاشتند

همانطور که افراد تجاری می‌گویند، ترجیح می‌دهم «قورباغه را بخورم»، بنابراین به B&Q رفتم، تعداد زیادی کیسه‌های سطل زباله غول‌پیکر خریدم و همه آن‌ها را به اندازه‌ای که لازم بود پر کردم. کیسه های سطل زباله را در پشت گاراژ تام گذاشتم. اتفاقی که بعد از آن سخت تر بود. وقتی مادرم فوت کرد و خانه 50 ساله خانوادگی را فروختیم، تام تعداد زیادی از زیور آلات و عکس ها و برخی از مبلمان را برداشت. من نزدیک به ربع قرن است که در همان آپارتمان زندگی می کنم و در حال حاضر پر از مربا است. اما چه کسی می‌خواهد اولین ست شام والدین خود یا نقاشی‌ها و مصنوعاتی را که در طول نیم قرن به دست آورده‌اند را دور بریزد؟ چه کسی می خواهد آلبوم های خانوادگی را دور بریزد؟

در پایان وقتی توانستم جعبه های آلبوم و کاغذ را به آپارتمانم بردم. چند عکس، فرش و زیور آلات گرفتم. من یک شرکت ترخیص خانه گرفتم که بقیه را ببرد. درست قبل از اینکه فروش تمام شود، ماشین برادرم را از درایو او برداشتم. من از شر خودم خلاص شدم و حالا او را رانندگی کردم. این باعث می شود احساس کنم به او نزدیک هستم.

مدت کوتاهی پس از اینکه خانه را به بازار عرضه کردم، همه گیری شیوع پیدا کرد. مغازه های خیریه ترخیص خانه را متوقف کردند. مشاهده ها مشکل بود. فروش کند بود. شبیه استعاره از همه چیز بود. و هنوز گاراژی برای پاک کردن داشتم، گاراژی پر از آلبوم و کاغذ و نامه و زیور آلات و خاطرات. گاراژی که تاریخچه خانواده من را در خود جای داده است.

کریستینا با برادر و والدینش در کنار قبر کارولین

سیلویا پلات شاعر در شعر خود بانو لازاروس می گوید: «مردن، مانند هر چیز دیگری، یک هنر است. من این کار را فوق العاده خوب انجام می دهم.» من در چند سال اخیر خیلی به آن شعر فکر کرده ام. البته من در عمل مردن متخصص نیستم. من دوبار به سرطان مبتلا شده ام و تمام تلاشم را برای زنده نگه داشتن خودم انجام داده ام. اما پس از دفن پدر و مادرم و هر دو خواهر و برادرم، کم کم احساس می کنم در زمینه مرگ متخصص هستم.

کریستینا به عنوان یک دختر جوان با پدر و مادر و خواهر و برادرش - کریستینا پترسون

خانواده کریستینا پترسون – کریستینا پترسون

هر دو والدین من دستورالعمل های بسیار واضحی را به جا گذاشتند. پدرم در 70 سالگی بر اثر سرطان روده بزرگ فوت کرد. او فهرستی از سرودهایی را که در مراسم تشییع جنازه اش می خواست نوشت. او گفت که رئیس کلیسایش باید “نطقی کوتاه” داشته باشد، اما “بدون اظهار نظر یا ادای احترام شخصی”.

کریستینا با برادر و والدینش در کنار قبر کارولین

صبح روز تشییع جنازه، به M&S رفتم تا ساندویچ ها را برای بیداری بردارم. زن پیشخوان به من گفت که خطایی رخ داده است. او گفت: «می‌ترسم چیزی در اینجا فهرست نشده باشد. من مدام رسید را به او نشان می دادم و او مدام سرش را تکان می داد. گفتم: «خواهش می کنم. من نمی توانم به مادرم بگویم که هیچ ساندویچی برای تشییع جنازه دخترش وجود ندارد. لطفا، لطفا، لطفا، لطفا.» در پایان، او مقداری پیدا کرد. تام در ماشین بیرون منتظر ماند تا من آنها را بگیرم.

کریستینا پترسون – کلارا مولدن برای The Telegraph

خانواده کریستینا پترسون - کریستینا پترسون

اوه، و بالاخره توانستم عروسی را ترتیب دهم. در قفل بود. فوق العاده بود اما متوجه می‌شوید که ما فقط دو مهمان داشتیم.

من 36 ساله بودم که کارولین درگذشت. تام 38 ساله بود. کارولین 41 ساله بود. مادر ما تنها کسی بود که به تشییع جنازه مادرش و اقوام سوئدی مسن ما رفته بود و من به دلیل مریض بودن مراسم خاکسپاری مادربزرگ اسکاتلندی ام را از دست داده بودم. من هیچ ایده ای نداشتم که چگونه یک مراسم تشییع جنازه را ترتیب دهم یا یک مرگ را ثبت کنم و نمی دانستم که چگونه قرار بود شما این کارها را انجام دهید، در حالی که دنیای شما به تازگی از هم پاشیده شده بود.

کتاب خاطرات خانوادگی کریستینا پترسون با عنوان «خارج، آسمان آبی است» توسط Tinder Press (10.99 پوند) منتشر شده است.



منبع

کریستینا می گوید: “بخشی از من وجود دارد که هنوز نمی تواند باور کند که رفته اند.”

مادر من به همان اندازه متواضع بود. او نوشت: «برای تشییع جنازه جان، من درخواست دو برابر وقت رفتن در کوره‌سوزی کردم، اما فکر نمی‌کنم این برای من ضروری باشد.» او همچنین فهرستی از سرودها و مکان های احتمالی برای بیداری تهیه کرد. یکی از آنها انبار تیث در پارک لوزلی بود که در آنجا تمشک می چیدیم و بستنی عسل و زنجبیل می خوردیم. اما او کلمات “Tithe Barn” را خط زده بود و در کنار آنها نوشته بود “خیلی بزرگ”.

والدین کریستینا دستورالعمل های روشنی در مورد نوع مراسم خاکسپاری که می خواستند - کریستینا پترسون - گذاشتند

کریستینا پترسون - کلارا مولدن برای The Telegraph

خانواده در حال لذت بردن از یک پیک نیک