من بعد از 8 سال ازدواج به عنوان دوجنسه با شوهرم آمدم. چند ماه بعد فهمیدم که شوهرم رابطه نامشروع دارد.

اکنون با فصل جدیدی در زندگی ام روبرو هستم – فصلی که هرگز پیش بینی نمی کردم، اما باید از آن نهایت استفاده را ببرم. این فصلی است که در آن دوجنسیتی من عاملی شناخته شده برای هر علاقه عاشقانه جدید خواهد بود، اما همچنین فصلی است که بدون شک در افشای قلبم کندتر خواهم بود.

هشت سال پس از آن ازدواج، چیزی برای من تغییر کرد. در طول قرارهای مکرر با یک پزشک زن، شروع به فانتزی‌های ناخواسته کردم. ناگهان لمس او افکار غیرقانونی را جرقه زد. پس از چندین هفته مبارزه با پیامدهای این موضوع، به فردی که بیش از همه به آن اعتماد داشتم، اعتماد کردم: شوهرم، مایک.

ممکن است اکنون از من محافظت کنند، اما اگر روزی با یک زن رابطه جدی پیدا کنم، می‌دانم که می‌توانم آزادانه و آشکارا با آن حقیقت زندگی کنم. این آینده ای نیست که من به آن امیدوار بودم، اما من تمام جنبه های خودم را در آغوش می گیرم و با آن روبرو خواهم شد.

خبر نابودم کرد از زمانی که با هم آشنا شدیم، مایک شادی و انگیزه من بود. حتی بدتر از آن، او بسیار دلسرد، بیش از حد شرمنده بود، و بیش از حد تمایلی به پرداختن به آنچه که ما را از هم جدا کرده بود و سعی در تعمیر چیزها داشت، نداشت. او به من گفت که به خانه نمی آید و من از آن زمان دیگر مثل قبل نبودم.

اصل مقاله را در Insider بخوانید



منبع

بالاخره با دوجنسیتی ام کنار آمدم و پیش شوهر دومم آمدم. اگرچه همه افراد زندگی من بیرون آمدن من را به خوبی پذیرفتند، اما همه چیز را تغییر داد – به خصوص ازدواج من.

اولش اومدم پیش شوهرم نه هیچکس دیگه

وقتی بعد از هشت سال ازدواج به شوهرم گفتم دوجنسه هستم، او مرا در آغوش گرفت.

  • وقتی او گفت که به من اجازه می‌دهد احساساتم را نسبت به زنان کشف کنم، فکر می‌کنم چیزی ناگفته باقی مانده است: او نگران بود که دوجنسیتی من از تعهد ما سبقت بگیرد – اینکه روزی، احتمالاً زودتر از آن، از او کنار بیایم و با او باشم. یک زن

    در 14 ماه پس از اعتراف مایک، دخترم مرا در مراسم پراید محله همراهی کرد. من یک پیراهن دوگانه پوشیدم و در جشن ها شرکت کردیم. ما همچنین با افتخار پرچم LGBTQ و دوجنسه را جلوی خانه خود به نمایش می گذاریم.

    فکر می‌کنم او نگران بود که او را به خاطر یک زن رها کنم، بنابراین اکنون دارم ادامه می‌دهم و دوجنسیتی‌ام را در آغوش می‌گیرم.

  • با این وجود، او فداکارانه به من این فرصت را داد تا دوجنسیتی خود را به معنای فیزیکی کشف کنم. این یک نوع کارت رایگان “گامی خارج از ازدواج ما بردارید” بود. من با تمام وجود از او به خاطر فداکاری اش تشکر کردم، اما آن را رد کردم. می دانستم چه کسی و چه چیزی را می خواهم و آن را داشتم.

    اما سفر بیرون آمدن من در نهایت با کلی ناامیدی و دلشکستگی مواجه شد

    دوجنسیتی من همیشه در معرض دید قرار داشت – فقط نمی دانستم چگونه آن را ببینم. من همیشه شیفتگی مادام‌العمر خود نسبت به زنان زیبا را با این جمله توضیح می‌دادم که می‌خواهم آنها باشم، شبیه آنها باشم یا در مدار آنها شناور باشم و اعتماد به نفس و جذابیت آنها را جذب کنم.

    بعد اومدم پیش بچه هامون. مایک و من که هر دو قبلا ازدواج کرده بودیم، فرزندان نوجوانی داشتیم – یکی از ازدواج‌های قبلی‌مان – که پدر و مادر مشترکشان بودیم. خوشبختانه هر دو با خیال راحت این خبر را دریافت کردند.

    او هنوز عمیقاً عاشق من بود. او آن را اعتراف کرد و این در بیانش آشکار بود. بنابراین، تا حدودی، فکر می‌کنم او قبل از اینکه ازدواج ما در اطراف او از هم بپاشد، خرابکاری کرد. من با آن مبارزه کردم، اما در نهایت باید انتخاب های او را می پذیرفتم و باید راهی برای حرکت به جلو پیدا می کردم.

    من اکنون در حال بررسی نسخه جدیدی از خودم هستم که در آن دوجنسیتی من در جلو و مرکز قرار دارد

    وقتی با شوهر اولم ازدواج کردم، فقط 24 سال داشتم و هر گونه افکار دوجنسی را کنار گذاشته بودم. من هنوز در آن ازدواج ناراضی بودم و در نهایت، طلاق گرفتیم. حدود 21 ماه پس از جدایی ما، با مردی به نام مایک آشنا شدم و عاشق هم شدیم. چهار سال با هم بودیم که او خواستگاری کرد و در سال 2011 ازدواج کردیم. من 36 ساله بودم.

    اما چند ماه بعد به من گفت که با هم رابطه دارد و به خانه نمی آید.

  • شوهر جسیکا دنیلز پس از اینکه او به عنوان دوجنسه ظاهر شد، رابطه نامشروع داشت.جسیکا دنیلز