پیش از محاکمه قتل، مگ پشت میلههای زندان بود و پلیس ابتدا تلاش کرد تا او را تا حد امکان بیگناه جلوه دهد، احتمالاً به دلیل درگیری او با مردانی در بالاترین سطوح رهبری.
از سوی دیگر، اطلسیهای مناسب – بازیچههای ثروتمندان و قدرتمندانی که او خیلی میخواست با آنها معاشرت کند – توسط کسانی که مستقیماً با آنها در ارتباط نبودند دوری میکردند. این هم او را به جایی که می خواست نمی رساند.
با این حال، از آنجایی که اطلاعات بیشتری در مورد سوء استفاده های او به مطبوعات درز کرد و تعداد معدودی از عاشقان او مصونیت یا ناشناس ماندند، پلیس در تلاش برای فاصله گرفتن از خود و نشان دادن او به ظاهر، روایت را تغییر داد. گناهکار تا حد ممکن.
هوروویتز سه یا چند روایت از یک رویداد پیدا میکند که هیچ راه مطمئنی برای دانستن اینکه کدام رویداد واقعی است، پیدا نمیکند.
در نهایت، او میگوید، او دو رویکرد را در پیش گرفت: «میخواستم به خوانندگان اجازه بدهم خودشان قضاوت کنند که به نظرشان قابل قبولتر است. در موارد دیگر چه چیزی را انتخاب کردم من فکر، قابل قبول ترین نسخه بود.»
در آن زمان روسپیگری قانونی بود و کارگران در پلیس ثبت نام می کردند و تحت معاینات منظم قرار می گرفتند، اگرچه اغلب اوقات به هر حال زندانی می شدند. هوروویتز می نویسد که از آنجایی که مردان «تصور می شد که به مجاری جنسی منظم نیاز دارند، روسپی ها از جامعه در برابر از بین رفتن میل مردانه محافظت می کردند». متعاقباً، دیدگاه جامعه نسبت به زنان این بود که آنها «عنصر شورشی اما ضروری زندگی شهری هستند».
درآمد خانوار او از طریق هک بود. هیچ کس نمی خواست نقاشی های شوهرش را بخرد.
هوروویتز، دانشگاهی، در ابتدا قصد داشت «بیوه سرخ» اثری علمی باشد مانند اولین کتاب او، «دوستی و سیاست در فرانسه پس از انقلاب». او فکر می کرد که یک رویکرد آکادمیک بهترین است زیرا او اطلاعات گوشتی در مورد نقش های زنان در جامعه و همچنین مطالبی را که می توانست برای نظریه پردازی در مورد جرم و جنایت و طبقه آن دوره زمانی استفاده کند، کشف کرده بود.
هوروویتز میگوید: «در اصل، (آنا) وانمود میکند که ثروتمند است، که پدرش یک مرد ثروتمند بزرگ است. مردم به او پول قرض می دهند که فکر می کنند برای این کار خوب است. “در نتیجه او وارد جامعه عالی نیویورک می شود.”
به طرز عجیبی، هر یک از انگشتان پای او به طور جداگانه به میله تخت بسته شده بود.
هوروویتز فکر می کند شناخته شده ترین داستان مدرن که کمی شبیه به آن است، داستان آنا دلوی است، همانطور که در سریال «اختراع آنا» به تصویر کشیده شده است.
دوستانش مخالفت کردند. آنها گفتند که این کتاب باید برای مخاطبان وسیع تری باشد، زیرا داستان خیلی آبدار بود.
هوروویتز می گوید: «هنوز استانداردهای دوگانه زیادی در مورد مردان در مقابل زنان و اینکه چه کسی حق داشتن رابطه جنسی را دارد، وجود دارد. “من فکر می کنم روشی که ما مردم را به خاطر تمایلات جنسی آنها مسخره می کنیم، هنوز هم چیزی است که به نظر من بسیار شبیه است.”
در هر مورد، هوروویتز، هم در داستان مگ و هم در رابطه با زمان خودمان، که بیشتر آن به تمایلات جنسی و بیان آن مربوط میشود، خوانندگان را با تعجب فراوان مواجه میکند.
در مورد مطبوعات، پاریس در آن زمان 79 روزنامه روزانه داشت، بنابراین خبرنگاران و سردبیران برای انتشار هیجانانگیزترین اطلاعاتی که میتوانستند جمعآوری کنند رقابت شدیدی داشتند – خواه کاملاً درست باشند یا نه.
بنابراین، چه کسی واقعاً می داند چه اتفاقی افتاده است؟
مگ هم دروغ میگفت و دروغهای او دو هدف اصلی را دنبال میکرد: مشهورتر از آنچه بود ظاهر شود و قابل احترامتر به نظر برسد.
به گفته مورخ سارا هوروویتز، فرانسویها چیز زیادی از رئیسجمهور قرن نوزدهم فلیکس فوره به یاد نمیآورند. اما آنها به یاد دارند که او چگونه مرد. او در طی یک تلاش زمستانی در سال 1899 با زنی به نام مارگریت-ژان استاینهیل که بعداً به عنوان بیوه سرخ شناخته شد، آخرین نفس خود را کشید.
بنابراین مگ به مردان سرشناس این خبر را منتشر کرد که اگر کار شوهرش را بخرند، او وارد یک تعامل جنسی خواهد شد. برخی از آنها یک شب بود، برخی دیگر به دوستی های پایدار یا معاملات تجاری پایدار بین مگ و بسیاری از مردانی که پیشنهاد او را پذیرفتند تبدیل شد.
هوروویتز در کالج بود که رسوایی کلینتون-لوینسکی فاش شد و می گوید که پوشش رسانه ای پیام های خطرناکی را برای زنان جوان در مورد بدن آنها ایجاد کرد – اندازه بدن مونیکا لوینسکی مورد انتقاد قرار گرفت – و تقصیر را بیشتر به گردن کارآموز جوان انداخت تا شخصی که اغلب به عنوان “معمولاً” شناخته می شود. قدرتمندترین فرد جهان» رئیس جمهور ایالات متحده.
بنابراین هوروویتز نمی تواند به طور قطعی بگوید چه کسی این قتل ها را انجام داده است، اما پس از گذراندن سال ها برای بررسی منابع اولیه و آشنایی با مگ، او نظرات خود را دارد.
و واقعاً چه کسی می داند که آیا کمی پس از مرگ رئیس جمهور، او کسی بود که شوهر و مادرش را کشت؟ یک نفر یک شب این کار را انجام داد در حالی که مگ خیلی شل به تختش بسته بود.
به طور مشابه، پوشش رسوایی مگ پیام هایی را برای زنان آن زمان نیز ارسال کرد، که بیشتر آنها به این ایده مربوط می شد که تمایلات جنسی یک زن منبع شرم و چیزی برای پنهان کردن است.
«این داستانی است که در آن دروغ های پوچ، لباس ها، افشاگری های دراماتیک و صخره ها وجود دارد. و زنی که در مرکز قرار دارد، واقعاً – به قول عامیانه روز ما – کثیف است. او ممکن است دوستی را مسموم کرده باشد. او از بیوه معشوق سابقش اخاذی می کند. هوروویتز میگوید: او با یکی از پسرعموهایش رابطهای برقرار میکند تا به اعضای خانوادهاش بازگردد.
«در این لحظه که دههها رفتار نادرست در میان ثروتمندان و قدرتمندان ناگهان نمایان شد، ناامیدی طبقه کارگر حباب کرد. کارگران با خشم در مورد اینکه چگونه سیاستمداران برنامه های فحشا دولتی را اجرا می کردند صحبت کردند. دستفروشها در خیابانها پرسه میزدند و به تلخی برای مگ میخواندند که «در دنیای تو خیلی بدتر از کارگری است که از گرسنگی میمیرد». مدتهاست به فقرا گفته میشد که مافوق اجتماعیشان از اخلاق بهترشان هم هستند. اما اگر مگ راه خود را به بالاترین سطح جامعه میخوابید، اگر نخبگان میتوانستند ناصادق و شرور باشند، اگر میتوانستند بپذیرند یا حتی مرتکب قتل شوند، واضح بود که این درسها فقط افسانههایی برای حمایت از ساختار اجتماعی نابرابری بودند.
اما دروغ در منابع دیگر هوروویتز نیز نفوذ کرد و ساخت روایت را دشوار کرد. آرشیو پلیس مربوط به قتل دوگانه و هرگونه پوشش روزنامه ای از مگ به اندازه خاطرات او غیرقابل اعتماد بود.