اگرچه این قطعاً یک داستان هشدار دهنده برای جویندگان کار است، اما اکنون متوجه می شوم که حقیقتی شرم آور در مورد خودم فاش شده است. نادیده گرفتم و با این مصاحبه مسخره همراه شدم چون می خواستم تحت تعقیب باشم. ارزش. موفقیت آمیز.
من برای سایر مشاغل آزاد در دانشگاه در سایت job board جستجو کردم. تعداد کمی وجود داشت، اما باید برای همه آنها از طریق صفحه شغلی دانشگاه درخواست می دادید. من مستقیماً از طریق پست هیئت شغلی درخواست خود را داده بودم.
آیا هدفم خیلی بالا بود؟ منظورم این است که شرکتهایی مانند رالف لورن و نیمان مارکوس به دنبال ویرایشگرهای کپی از راه دور بودند، پس چرا من نمیتوانم این کار را انجام دهم؟ من سال ها قبل از بچه دار شدن مشغول نوشتن و ویرایش کپی بودم. من هنوز مهارت های دیوانه کننده ای داشتم. شاید آنها بتوانند شانسی برای من داشته باشند؟
حالم خوب نبود
فکر میکنم این کلاهبردار برای بازی طولانی در آن حضور داشت، و برنامه این بود که صبح روز بعد دوباره من را به چت بازگرداند، کار را به من پیشنهاد دهد و مشخصات حساب بانکی و شمارههای تامین اجتماعی را بپرسد.
عجیب و غریب. اما او گفت که من خیلی خوب کار می کنم! تصمیم گرفتم نادیده بگیرم.
قبل از اینکه در مورد من قضاوت کنید، باید این را به خاطر بسپارید: من یک مادر 45 ساله هستم که در خانه می مانم که بچه هایش به خاطر اینکه جسارت درست کردن سبزیجات را برای شام دارند فریاد می زنند. تقریباً در دو دهه گذشته هیچ کس من را به عنوان یک حرفه ای جدی نگرفته بود. مطمئناً، این سؤال ممکن است یک پرچم قرمز باشد، اما مغز من آن سایه قرمز روشن را به صورتی کم رنگ تبدیل کرد و سپس درخشش و درخشش را در سراسر آن برای اندازه گیری خوب پرتاب کرد. این شانس بزرگ من بود.
آیا داستان شخصی قانعکنندهای دارید که میخواهید در HuffPost منتشر شود؟ آنچه را که ما در اینجا به دنبال آن هستیم بیابید و برای ما پیشنهادی بفرستید!
من به شوهرم زنگ زدم، با گریه هیستریک، ترسیدم که این شخص وحشتناک داشت حساب بانکی ما را در حین صحبت کردن تخلیه می کند. من خیلی خجالت زده و شرمنده بودم و حتی نمی خواستم به او بگویم چه اتفاقی افتاده است. او به من اطمینان داد که این چیز مهمی نیست و این مرد/زن/موجود شیطانی با اطلاعات کمی که به آنها داده بودم نمی تواند کاری انجام دهد. من خیلی مطمئن نبودم
من نمی دانم. اما بر اساس آنچه اتفاق افتاد، به نظر میرسد که من کمی بیشتر از آنچه که میخواهم اعتراف کنم، احساس ارزشمند بودن را ناامید میکنم، صرف نظر از اینکه چه هزینهای برای من ممکن است داشته باشد.
شاید روزی به اندازه کافی خوش شانس باشم که به Elaine Benes ارتقاء دهم که وظیفه دارد یک هفته تمام را صرف انتخاب یک جفت جوراب سفید لوله ای مناسب برای کارفرمای خود آقای پیت کند. یک دختر می تواند خواب ببیند.
چه بلایی سرم اومده بود؟ چطور می توانستم اینقدر احمق باشم؟ من همیشه احمقی هایی را که از طریق تلفن کلاهبرداری می کردند، مسخره می کردم. فکر می کردم هرگز آنقدر احمق نخواهم بود که در چنین چیزی غرق شوم. من هرگز، حتی یک بار، کسی را برای خرید گارانتی تمدید شده برای ماشینم قبول نکردم.
چه بلایی سرم اومده بود؟ چطور می توانستم اینقدر احمق باشم؟ من همیشه احمقی هایی را که از طریق تلفن کلاهبرداری می کردند، مسخره می کردم. فکر می کردم هرگز آنقدر احمق نخواهم بود که در چنین چیزی غرق شوم.
او در یک مقطع به دلیل انجام مصاحبه از طریق چت عذرخواهی کرد، اما توضیح داد که این راه آینده است. یا چیزی من به سختی اهمیت می دادم زیرا، خوب، کسی واقعاً به من علاقه مند بود به چیزی غیر از اینکه برای آنها غذا درست کنم یا آنها را به مکان هایی هدایت کنم.
و به خاطر خدا به کسی نگویید کجا بانک می کنید. خداوند خوب.
تصمیم گرفتم با دانشگاه تماس بگیرم. برای سرگرمی. فقط برای تأیید اینکه من واقعاً با رئیس منابع انسانی مصاحبه کرده ام. به من گفته شد که نگرانی هایم را به آنها ایمیل کنم، که من هم انجام دادم. من به طور خاص از مصاحبه کننده ام که به طور قانونی رئیس HR بود نام بردم و پرسیدم که آیا آنها می توانند تأیید کنند که آنها معمولاً مصاحبه ها را اینگونه انجام می دهند.
(عکس: Maciej Frolow از طریق Getty Images)
(عکس: Maciej Frolow از طریق Getty Images)
باید اعتراف کنم، دل من به من گفت که مشکلی وجود دارد، اما من آن را نادیده گرفتم. حداقل برای یکی دو ساعت. من در نهایت دوباره وارد سایت هیئت شغلی شدم تا شرح موقعیت را دوباره بخوانم. بلافاصله متوجه شدم که حذف شده است. 80 درخواست وجود داشت. این عجیب بود زیرا معمولاً مشاغل دیگر در سایت، برخی با صدها متقاضی، برای هفتهها همچنان فعال هستند.
سپس او به سراغ سوالات بیشتری از نوع خانه داری رفت: آیا من علاقه مند به دریافت حقوق هفتگی یا دو هفته ای بودم؟ از طریق واریز مستقیم یا چک حقوق؟
سپس یک ساعت بعد به صورت ایمیل واقعی از دانشگاه واقعی تایید شد. به من گفتند که نه، آنها سمت سردبیری را پیشنهاد نمی کنند و نه، رئیس منابع انسانی از طریق چت مصاحبه نکرده است. من از آنها برای پاسخ سریع تشکر کردم، نظراتی در مورد اینکه امیدوارم بتوانم روزی با آنها مصاحبه واقعی داشته باشم، ابراز کردم، و بعد از اینکه گزینه send را زدم متوجه شدم که آنها نمی خواهند هیچ ارتباطی با فرد نادانی که معتقد است مصاحبه چت یک روش معمول است، نداشته باشند.
این الین است که من هستم.
سرانجام! اصرار من داشت نتیجه می داد!
رئیس منابع انسانی بعد از ظهر همان روز با من تماس گرفت. [Yeah, it was weird that everything was happening so fast, but (a) I had nothing better to do that day except school pickup, and (b) maybe that meant they were really, really excited about interviewing me.] مخاطب من خود را از طریق چت معرفی کرد و ما بلافاصله وارد شدیم. او مسئولیت های شغلی را تشریح کرد و شروع به پرسیدن از من کرد: آیا شما یک بازیکن تیم هستید؟ با یک همکار سخت چگونه برخورد می کنید؟ بزرگترین نقطه قوت و ضعف شما چیست؟
واضح است که من و رالف لورن در این مورد به توافق نرسیدیم، زیرا هرگز از آنها چیزی نشنیده بودم. دو ماه گذشت. چند مورد رد دریافت کردم، اما در بیشتر موارد، فهمیدم که روح شدن چه حسی دارد. (فکر می کنم بچه ها الان به این می گویند.)
استخدام کننده توضیح داد که مصاحبه اولیه اطلاعاتی از طریق یک برنامه پیام چت انجام می شود. به خاطر داشته باشید، من از سال 1999 برای کار مصاحبه نکرده بودم. در آن زمان، من در هر مصاحبه یک کت و شلوار کسپر بسیار شیک با بالشتک های نیمه غول پیکر می پوشیدم، زیرا خوب، دهه 90 بود. با خودم گفتم از آن زمان تا کنون زمانه تغییر کرده است. اکنون شرکت ها از طریق چت مصاحبه می کردند؟ حدس می زنم؟ به من پیامک دادم که برای مصاحبه اولیه آماده هستم و زمانی را تعیین کردیم.
بالاخره یکی می خواست مرا استخدام کند! اگرچه این کار شبیه الین بنس در نوشتن کاتالوگ توصیفی نبود که به آن امیدوار بودم، اما چیزی در زمینه نویسندگی بود و به نظر یک برنده بود.
پس بهش گفتم
اما یک روز باشکوه، ستارگان همسو شدند. یک شغل جدید، که من برای آن عالی بودم، در یکی از سایتهای هیئت شغلی ظاهر شد: یک دانشگاه معتبر میدوسترن به دنبال سردبیری برای مجلات خود بود. دکمه «اعمال» را زدم و در عرض چند دقیقه، رزومه از پیش بارگذاری شده من در راه بود. در کمال شوک و خوشحالی، چند ساعت بعد پیامکی از یک استخدام کننده دریافت کردم که در آن توضیح می داد که شرایط لازم برای این موقعیت را دارم و HR علاقه مند به مصاحبه با من است.
همانطور که در ایمیلم منتظر پاسخ بودم، همه چیز در ذهنم تاریک شد. سریع. مصاحبه از طریق چت؟ پیشنهاد کار مجازی در همان روز؟ حتی بدون اینکه شخصا با من صحبت کنی؟ بالا بودم؟
چند روزی از “حادثه” می گذرد، که من برای همیشه به آن اشاره خواهم کرد، و هنوز هم به شدت احمق، شرمنده، ساده لوح و ناتوان از انجام هر نوع شغلی احساس می کنم، زیرا اگر حتی نتوانم از انجام آن اجتناب کنم. با کلاهبرداری در مرحله جستجوی کار، چگونه می توانم در یک مکان واقعی کسب و کار موفق باشم؟
جیرجیرک های واقعی در صندوق ورودی من وجود داشت.
او به من گفت که برای مرحله بعدی در فرآیند استخدام، ساعت 9 صبح روز بعد به چت برگردم. من از او برای وقتش تشکر کردم، از سیستم خارج شدم و مرد دونده در آشپزخانه ام را انجام دادم.
مصاحبه کننده به پاسخ های من پاسخ مثبت داد و گفت که حالم خوب است و برای این موقعیت مناسب هستم. او به من گفت که این کار چقدر حقوق می گیرد (که عالی بود) و سپس از من پرسید که آیا سؤالی دارم. از آنجایی که دانشگاه چندین نشریه داشت، پرسیدم که به خصوص کدام نشریه را ویرایش خواهم کرد. او پاسخ داد، “اگر برای این موقعیت انتخاب شوید، به شما اطلاع داده خواهد شد.”
پس توصیه من را بپذیر: برای خودت همانطور که هستی ارزش قائل باش.
من خیلی در راه تبدیل شدن به الین بنس نیستم. در واقع، این کاملاً درست نیست. من هستم نه در مسیر تبدیل شدن به الین بنس در قسمتی که خود جی پیترمن او را در پیادهروی شهر نیویورک در زیر باران شدید کشف میکند و به او پیشنهاد کار در کاتالوگش را میدهد. من صبحبا این حال، الین بنس در اپیزودی که برای شغل رویایی خود در وایکینگ پرس مصاحبه می کند، وانمود می کند که خارج از شهر است تا او را در پلازا بگذارند، دست نوشته ای را که قرار است بخواند نادیده می گیرد، با درماندگی به عنوان هرج و مرج نگاه می کند. ادامه مییابد، و در نهایت مصاحبه شغلی را منفجر میکند. او ناامیدانه سعی می کند به مصاحبه کننده توضیح دهد: «اما تو نمی فهمی! دوست من کک داشت! دوست دیگرم نتوانست طعم هلوهایش را بچشد!»
در این مرحله از زندگیام، که تقریباً دو دهه با بچههایم در خانه ماندم، احساس میکنم بیشتر تحت فشار هستم. چه کسی به من فشار می آورد؟ هیچ کس خاص و در عین حال همه. هر بار که آگهی بازرگانی مواد شوینده لباسشویی یا کره بادام زمینی را با بازی زنی می بینم که نه تنها رابطه شگفت انگیزی با بچه های خوش رفتارش دارد، بلکه در کارش هم آن را می کشد، احساس فشار می کنم. هر بار که با مادری صحبت می کنم که تصمیم گرفته به نیروی کار بازگردد تا «بچه هایم به من احترام بگذارند»، احساس فشار می کنم. حتی اگر من «تکیه کنم»، آیا واقعاً میتوانم همه آن را داشته باشم؟ بدون حمله عصبی؟ و حتی اگر شغل عالی پیدا کنم، آیا در نهایت احساس می کنم که کافی هستم؟
من به هر سوال پاسخ دادم و پنهانی خوشحال بودم که مجبور نیستم این کار را حضوری یا از طریق زوم انجام دهم. با وجود اینکه من یک نویسنده هستم، تمایل دارم توانایی صحبت کردن به انگلیسی حساس را در یک موقعیت استرس زا از دست بدهم. او در یک مقطع به دلیل انجام مصاحبه از طریق چت عذرخواهی کرد، اما توضیح داد که این راه آینده است. یا چیزی من به سختی اهمیت می دادم زیرا، خوب، کسی واقعاً به من علاقه مند بود به چیزی غیر از اینکه برای آنها غذا درست کنم یا آنها را به مکان هایی هدایت کنم.
سعی کردم هوای بیش از حد تهویه نکنم، از طریق گفتگوی مصاحبه برگشتم و تمام اطلاعات شخصی را که به این شکارچیان شیطان صفت داده بودم، یادداشت کردم. آنها نام من، شهری که در آن زندگی میکردم، بانک من، و این واقعیت را میدانستند که من معتقدم بزرگترین نقطه ضعف من این است که «شاید گاهی اوقات کمی بیش از حد تلاش کنم تا جایی که «تعمیر» چیزی لزوماً آن را بهتر نمیکند، زیرا همانطور که می گویند، “کامل دشمن خوبی است.” من ذهنی متوجه شدم که ممکن است بخواهم نقطه ضعف کمتر نفرت انگیزی را انتخاب کنم.
شانزده سال گذشت و من دو نوجوان دارم که دیگر به من نیازی ندارند، بنابراین تصمیم گرفتم به دنبال یک کار تمام وقت از راه دور باشم. من به طور معمول شروع به بررسی تابلوهای شغلی آنلاین کردم، یک رزومه و نامه پوششی نوشتم و خودم را آنجا گذاشتم. شعار من: فاصله شغلی 16 ساله اینطور نیست که یک معامله بزرگ و به هر حال، تبعیض سنی غیرقانونی است. خوب می شوم.
من با بانک خود تماس تلفنی گرفتم، و نماینده خوب خدمات مشتری موافقت کرد که این شخص اطلاعات کافی برای آسیب رساندن ندارد. من یک تماس بعدی با شرکت سرقت هویتی که در آن یک سال عضویت رایگان داشتم برقرار کردم، و آنها نیز گفتند بعید است که هویت من در این مرحله دزدیده شود.
و سپس آخرین سوال او مطرح شد: با کدام موسسه بانکی کار می کنید تا مطمئن شوید که با حساب های پرداخت حقوق رسمی مدرسه مطابقت دارد؟
من به هر سوال پاسخ دادم، دوباره فکر کردم، “عجیب”، اما همچنین، “OMG. فکر کنم مرا استخدام کنند!»
من به سایت هیئت شغلی ایمیل زدم و توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده است و از آنها خواهش کردم تا قبل از اینکه خیلی دیر شود به 79 متقاضی دیگر اطلاع دهند که این یک کلاهبرداری بوده است. من هرگز نشنیدم
از اوایل دهه 90، من می خواستم الین بنس از “Seinfeld” باشم. او کار خود را به عنوان ویراستار در یک انتشارات آغاز کرد و سپس به سمت رئیس کاتالوگ جی پیترمن تبدیل شد که مملو از توصیفات مضحک گلی از چیزهای مد مانند شهری سامبررو بود.