این گردان در خط مقدم نبرد بوده است و در هفته های اخیر در نبردهای شهرهای مهم استراتژیک ایزیوم و لیمان پشتیبانی جناحی را فراهم کرده است. چهار روز پیش گردان شهر دیگری را در شرق تصرف کرد و به تامین امنیت یک سری سدها و آخرین شهرکهای استان شمالی دونتسک برای اوکراین کمک کرد.
برای خبرنامه The Morning از نیویورک تایمز ثبت نام کنید
هنگامی که آنها پس از عقب نشینی نیروهای روسی در جاده ایزیوم به سمت جنوب حرکت کردند، تعدادی از سربازان دشمن را که در یک اردوگاه در جنگل ناهار می خوابیدند، دستگیر کردند. او گفت: «آنها تعجب کردند، هفت نفر از آنها. هیچ کس انتظار نداشت که بعد از ناهار در یک خط جنگلی پیشروی کنیم.
پس از ماهها نبرد ثابت و نگه داشتن خط در زیر گلولههای روسی خشکشده، سربازان اوکراینی از شکست خطوط روسی در شمال شرق سه هفته پیش و بازپسگیری بخشهایی از سرزمینهایی که در اوایل سال جاری توسط سربازان روسی تصرف شده بود، خوشحال هستند. آنها تقریباً کل استان خارکف و همچنین قلمرو هر یک از چهار منطقه ای را که رئیس جمهور ولادیمیر پوتین ادعا می کند به روسیه الحاق کرده است، پس گرفته اند.
این یک منحنی یادگیری تند برای مردانش بوده است، نه تنها در بقا بلکه در انسانیت. یک فرمانده جوخه آمریکایی 27 ساله از گردان خود که از نام رمز بوریس استفاده می کند، گفت که یکی از شدیدترین لحظات جنگ او زمانی بود که یک فنجان آب در دست گرفت تا یک اسیر روسی بنوشد.
سوات گفت: «ما قدرت انجام این کار را داریم. “از آنجا که در حال حاضر آنها در وحشت هستند، آنها واقعا در وحشت هستند.”
در برخی نقاط ساکنان محلی به آنها گفتند که به سربازان روسی پناه داده اند که یا از پست های خود فرار کرده اند یا جا مانده اند، اما سوات گفت که او فرصت توقف ندارد. او گفت و در چند روز گذشته، شناسایی هوایی اوکراین یگانهای روسی را که با استفاده از تاکتیکهای نظامی خوب با پای پیاده از جنگلها بیرون میکشیدند – پخش میشدند، به آرامی حرکت میکردند – اما دوباره واحدهای او برای تعقیب آنها بیش از حد بسته بودند.
آنها زمان حمله خود را بالا بردند و یگان از جنوب وارد شد و یک نقطه بلند در شهر را تصرف کرد.
فرمانده جوخه به نام بوریس گفت که واحدهای آنها چندین حمله به ایزیوم از جنوب غربی در هفتههای قبل از ضدحمله انجام دادهاند و روسها را به تقویت در آن جهت واداشتهاند. او گفت: وقتی تمام نیروی ضدحمله از شمال آمد، انتظارش را نداشتند.
در روستای استاوکی، حدود 10 مایلی از خط مقدم، صدای بمباران روسیه از شهرکهایی که اخیراً بازپسگرفتهاند در شرق به اندازهای بلند بود که سربازان و غیرنظامیان دیگر حرف نزنند و گوش ندهند.
روزی که لیمن سقوط کرد، گردان او در حال حمله به شهر دیگری دورتر در شرق بود. او از دلایل امنیتی خواست تا مکان را فاش نکند. واحدهای او شهر را در یک روز بدون تلفات تسخیر کردند، اگرچه 9 سرباز زخمی شدند. در روز سوم آنها شهر را جستجو و ایمن کردند و آن را به گروه دیگری تحویل دادند تا بتوانند عقب نشینی کنند و دوباره شارژ شوند.
زمان کمی برای تأمل برای اوکراینیها وجود داشته است، زیرا آنها ضدحمله خود را با تمرکز بر حفظ فشار بر ارتش روسیه در حال عقبنشینی برای جلوگیری از گروهبندی مجدد آن انجام میدهند. با این حال، پس از ماهها حضور در سنگرها که هرگز چهره دشمن را ندیدهاند، سربازان و فرماندهان اوکراینی اکنون از نزدیک با روسها درگیر شدهاند و این فرصت را پیدا کردهاند که حریف خود را اندازهگیری کنند.
سپس پس از سه هفته موفقیت گسترده و کمترین تلفات، گردان پنج مرد را در یک حمله موشکی روسیه از دست داد و سوات یکی از دوستان نزدیک خود را در اثر برخورد اتومبیل با مین از دست داد. سوات در حال رانندگی بود اما با ضربه مغزی زنده ماند.
سوات گفت که خودروهای زرهی روسی دفاع می کردند و با مسلسل شلیک می کردند. او گفت: «اما مردم آنقدر هیجان زده بودند که هیچکس متوقف نشد. «با تپانچه می دویدم. مثل یک احساس کوچک پیروزی است. باور کردنی نیست، شما آن را از درون احساس می کنید، خوشحال هستید.»
فرمانده که از اسم رمز سوات استفاده می کند، گفت: «آنها همه چیز را کنار گذاشتند: مراقبت شخصی، کلاه ایمنی. «فکر میکنم یک واحد ویژه بود، اما آنها وحشت داشتند. باران بسیار شدیدی می بارید، جاده خراب بود و همه چیز را رها می کنند و حرکت می کنند.»
او گفت با وجود تمام شکست های اخیر، فکر نمی کند ارتش روسیه به هیچ وجه شکسته باشد. او گفت: «آنها خواهند جنگید، به مبارزه ادامه می دهند. این ذهنیت اسلاو است: برای دوستان خود بجنگید. آنها همچنین دوستانی دارند که مرده اند.»
سوات گفت: «مثل یک دوش آب سرد بود. وی با اشاره به این پنج نفر که فوت کردند، گفت: «دو روز دیوانه بودم. آنها پسران جوانی بودند.»
اما واحدهای رزمی زمان کمی برای تعقیب فراریان داشتند.
او گفت: «ما این تپه را بدست می آوریم، این خوشحالی بود، همه می پریدند، تیراندازی می کردند، یکدیگر را در آغوش می گرفتند.»
سوات، یک سرباز حرفه ای 58 ساله، از بازنشستگی خارج شد تا به گردان داوطلب کارپاتیان سیچ بپیوندد و پس از کشته شدن سلفش در نبرد در نزدیکی ایزیوم در ماه ژوئن، فرماندهی را بر عهده گرفت.