“در روز عروسی ما، یکی از دوستان زن او با شلوار گرم، تاپ برش و گردنبند که نام شوهرم را مینوشت، آمد. سپس او به شدت مست شد و به همه خانوادهام گفت که شوهرم سومین مرد مورد علاقهاش است. بعد از پدرش و برادرش (این جلوی شوهر خودش بود) و اینکه من لیاقتش را نداشتم. بعد از اینکه به او گفتم چقدر این احساس بدی در من ایجاد کرد، شوهرم به او نگفت که دست بردارید، بلکه به او گفت چگونه شیرین بود و چقدر از داشتن او در زندگیش سپاسگزار بود.”