ناگهان و قبل از اینکه آماده شوم، دکتر به من گفت که برای معاینه فیزیکی دراز بکشم. قبل از اینکه جلوی لباسم را باز کرد و شروع به معاینه سینه هایم کرد از من اجازه نگرفت. در این لحظه اشک روی صورتم جاری شد. ترسوتر از آنچه که آرزو داشتم پرسیدم: «میتوانم یک لحظه وقت داشته باشم؟» او به سختی عصبانیت خود را پنهان کرد و پرسید که آیا من قربانی تجاوز جنسی هستم. در حالی که او به امتحان ادامه می داد، با صدایی کوچک، غرق در حالی که هنوز گریه می کردم، “نه” گفتم. هر دو ساکت بودیم تا اینکه پاهایم را از روی رکاب درآوردم.
چرا این رویکرد در حرفه های مراقبت های بهداشتی نیز اتخاذ نشده است؟ به نظر می رسد کاهش دهنده است که BMI بیمار باید اولین نقطه بحث بین بیمار و پزشک او باشد، به خصوص اینکه بسیاری از کارشناسان دقت و ارتباط اندازه گیری را زیر سوال ببرید. وقتی به پزشک مراجعه می کنم، انتظار دارم که آنها مرا به عنوان یک انسان با نیازها، خواسته ها و تجربیات فردی ببینند. به جای شرمساری از بیماران برای تغییر رفتار، شاید پزشکان باید اعتماد کنند که بیمار بدن خود را بهتر می شناسد و در عوض از دانش حرفه ای خود برای حمایت از خواسته های خود بیماران استفاده کند. علاوه بر این، با توجه به ماهیت مزاحم معاینات پستان و لگن، متخصصان زنان و زایمان باید برای انجام این روشها با دقت، دلسوزی و رضایت صریح بیمار آموزشهای بهتری ببینند. مقداری حتي پيشنهاد ميكنيد كه در طي روشهاي حساسي مانند پاپ اسمیر، همراه همراه داشته باشید. هیچ بیماری نباید مطب پزشک را ترک کند که احساس کند از نظر جسمی یا عاطفی آسیب دیده است.
من اخیراً گلوله را گاز گرفتم و یک امتحان سالانه با یک OB-GYN برنامه ریزی کردم. پیمایش در بستر بیمه، بررسی گزینههای درون شبکه و انتخاب پزشک دو ساعت طول کشید. با نزدیک شدن به قرار، عصبانیت من بیشتر شد. پوشش بیمه را دوباره چک کردم و سعی کردم خونسرد باشم. صبح روز قرار، اشتهایم جمع نشد. اگرچه هنگام ورود و بررسی، کف دستم عرق کرده بود، پرستار مهربان به من اطمینان داد که فشار خونم نرمال است. سپس، او در را بست و من در اتاق کوچک و سفید منتظر ماندم.
نویسنده می نویسد: «این اولین باری بود که به اشتراک گذاشتم که ممکن است برای مادر شدن با فردی خارج از حلقه درونی ام آماده باشم.
پارسال 30 ساله شدم و به خودم قول دادم بیشتر به دکتر مراجعه کنم. من برنامهریزی کردم که یک پزشک مراقبتهای اولیه پیدا کنم، مراقبتهای دندانی و چشمی منسجمتری داشته باشم و ویزیتهای سالانه با یک متخصص زنان را برنامهریزی کنم. مورد دوم به ویژه مهم است، زیرا من و همسرم تصمیم گرفته ایم که به زودی بچه دار شویم.
پسندیدن 60 درصد آمریکایی ها، از رفتن به دکتر اجتناب می کنم. من اغلب متوجه می شوم که حتی برای مراقبت های پیشگیرانه به میزان قابل توجهی بیشتر از آنچه بیمه ام وعده داده است، از جیبم پول می پردازم. من به عنوان یک بازمانده از آسیب های دوران کودکی، از لمس شدن توسط غریبه ها لذت نمی برم. سالها پیش، مادرم بهطور غیرمنتظرهای به سرطان مرحله 4 مبتلا شد، و اکنون نگران هستم که هر سفری به دکتر بتواند بیماری خطرناکی را کشف کند. رفتن به یک متخصص پزشکی در بهترین حالت برای من یک تجربه ناراحت کننده است و من این را می دانم من تنها نیستم.
با احساس اینکه قرار ملاقات نزدیک به پایان است، سعی کردم زمان باقیمانده را نجات دهم. می دانستم که گرفتن یک قرار دیگر برایم چقدر سخت خواهد بود. قبل از اینکه بپرسم داروهای اضطرابی که برای من تجویز می شود چگونه ممکن است بر باروری و بارداری تأثیر بگذارد، نفس عمیقی کشیدم. توضیح دادم که برای سلامت روانم به این دارو متکی هستم و این به من کمک کرد تا به عنوان مدیر مدرسه و دانشجوی دکترا با حجم کاری سنگین روبرو شوم. بدون آن، من نگران بودم که نتوانم وظایف شغلی خاصی را انجام دهم یا با موفقیت از پایان نامه خود دفاع کنم. او به من یادآوری کرد که تمام داروهایی که مادر مصرف میکند روی جنین تأثیر میگذارد، و اگر در دوران بارداری به مصرف نسخه اضطراب خود ادامه دهم، فرزندم در معرض خطر نقص مادرزادی قرار میگیرد. قبل از اینکه بتوانم جواب بدهم، او به من پیشنهاد کرد که با روانپزشکم صحبت کنم و بلافاصله از اتاق خارج شدم. تنها بودم، داغون و لو رفته بودم و ناگهان متقاعد شدم که کاری ندارم که مادر شوم.
وقتی دکتر وارد شد، چشمانش را دیدم و سعی کردم لبخند بزنم، اما او به سرعت نگاهش را رها کرد و نمودار من را بررسی کرد. با لحنی صاف پرسید: “امروز برای چه اینجا هستیم؟” با صدایم یک اکتاو بالاتر از حد معمول توضیح دادم که نیاز به معاینه سالیانه دارم و چند سوال در مورد بارداری داشتم.
شاید بهتر باشد توصیههای والدین با تجربهتری را بپذیرم و کسانی را که به من میگویند مادر بدی هستم نادیده بگیرم – اما این مرا به همان جایی که شروع کردم برمیگرداند: دوری از دکتر.
آیا داستان شخصی قانعکنندهای دارید که میخواهید در HuffPost منتشر شود؟ آنچه را که ما در اینجا به دنبال آن هستیم بیابید و برای ما پیشنهادی ارسال کنید.
مربوط…
شان شپرد با همسرش، گرانت، و سگ نجات، آشیل، در اسکندریه، ویرجینیا زندگی می کند. او یک مربی است که در مدارس دولتی پرنس جورج کانتی خدمت می کند و در حال حاضر دکترای خود را در زمینه رهبری و مدیریت آموزشی در دانشگاه جورج واشنگتن دنبال می کند.
من به عنوان یک مربی آموزش دیده ام که کل دانش آموز را در نظر بگیرم. من نمی توانم به سادگی نمرات آزمون و سوابق انضباطی یک کودک را بررسی کنم تا تصمیم بگیرم که آیا آنها موفق خواهند بود یا خیر. اغلب، داستان یک دانشآموز بیش از آنچه که به نظر میرسد وجود دارد: درک استعدادهای پنهان یا زندگی دشوار آنها در خانه ممکن است دید دقیقتری از پیشرفت تحصیلی آنها ارائه دهد و بینش ارزشمندی را در مورد اینکه چگونه میتوانم بهتر از آنها حمایت کنم ارائه دهد. از آنجایی که هر کودکی با تجربیات زندگی منحصربهفردی به مدرسه میآید، یاد گرفتهام که در تعاملاتم با کودکان از آسیبهای روانی آگاه و مبتنی بر رابطه باشم. اگر مراقب نباشم، ممکن است ناخواسته عشق نوپای دانش آموز به یادگیری را زیر پا بگذارم یا جرقه کوچکی از اعتماد به نفس تازه کشف شده را کم کنم. وظیفه حرفه ای من این است که از دانش آموزانم محافظت کنم و به آنها مکانی امن برای کشف کنجکاوی هایشان بدهم و در عین حال از تخصص خود برای راهنمایی آنها استفاده کنم.
این اولین باری بود که به اشتراک گذاشتم که ممکن است برای مادر شدن با فردی خارج از حلقه درونی ام آماده باشم. ترسناک بود، اما قدرت بخش. دکتر حتی سرش را بلند نکرد و در عوض پاسخ داد: «بیایید در مورد وزن شما صحبت کنیم.» اعتماد به نفسم از بین رفت
اگرچه برخی گفتگوهای تشویق کننده در جوامع پزشکی در مورد ارائه “مراقبت بیمار محور” و تضمین ”ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی سازگار با اندازهمیتوانم با قاطعیت بگویم که هیچکدام از آنها به مطب سرد و پر نور پزشک متخصص زنانم در الکساندریا، ویرجینیا نرسید. ممکن است وسوسه انگیز باشد که تجربه خود را به عنوان یک مورد بدشانس کنار بگذارم، اما واقعیت این است دو سوم بیماران تجربه منفی با یک ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی داشته اند. من صنعت پزشکی را به بازنگری در نحوه برخورد با مراقبت از بیمار به چالش می کشم زیرا هر تعاملی که بیمار با یک متخصص مراقبت های بهداشتی دارد می تواند عواقب قابل توجهی داشته باشد. به دلیل این یک تجربه ضعیف با یک متخصص زنان، احساس می کردم به نوعی در مادر شدن شکست خورده ام – حتی قبل از اینکه باردار شوم.
این هم هیجان انگیز و هم ترسناک است. من مطمئن هستم که شوهرم پدری عالی خواهد بود، اما رابطه پیچیده ای که با مادرم دارم باعث می شود اعتمادم به غریزه مادرانه ام کمتر شود. سالها طول کشید تا بتوانم فکر کنم فردی هستم که شایسته مادر شدن هستم و این احساسی شکننده، ترسناک و امیدوارکننده است.
با لکنت، تصدیق کردم که در طول همه گیری وزن اضافه کرده ام (مانند 39 درصد از کل آمریکایی ها). اگر او میپرسید، پس از مبارزه با اختلالات خوردن در دوران نوجوانی و بیست سالگی، تلاش چند دههام برای دوست داشتن بدنم را فاش میکردم. با افتخار میگفتم که شوهرم اخیراً به آشپزی علاقه پیدا کرده است و شامهای لذیذ (و گاهی پرکالری) او در طول ماههای طولانی قرنطینه نقطه درخشانی بوده است. به اشتراک میگذاشتم که قبلاً یک چهارم وزنی را که به دست آورده بودم از دست داده بودم، و برنامهای برای کاهش وزن باقی مانده به روشی سالم و مغذی قبل از اقدام برای باردار شدن داشتم. او نپرسید. در عوض، او به نمودار شاخص توده بدنی (BMI) خود مراجعه کرد و به من پیشنهاد کرد که هدف کاهش وزنم را 40 پوند بیشتر کاهش دهم و به عددی در صفحه اشاره کرد که از قبل از بلوغ ندیده بودم. من باز شدم، چشمانم از شرم گرد شد.