قبل از ترک صومعه برای بودن با یک زن، 2 دهه راهبه بودم. من برای حق ما برای ازدواج در مقابل کلیسا ایستادم.

پس از اینکه پل من را نادیده گرفت، یکی از دوستان مرا متقاعد کرد که نامه را علنی کنم. من با اکراه موافقت کردم، امیدوارم به دیگران کمک کند.

پس از بیش از 2 دهه در صومعه، به فکر ترک کلیسا برای همیشه افتادم

اما راهبه بودن رگه سرکش من را آزمایش کرد. یک بار، پسر عمویم مرا مشاهده کرد که به دختران آموزش می دهم چگونه خودشان را توانمند کنند. او با تحقیر من را متهم کرد که «هیچ چیزی جز نخ دندان پری» به آنها یاد داده ام. وقتی متوجه شدم که در حال خواندن یک کتاب فلسفی ممنوعه هستم، یکی از مافوق ها گفت: “مراقب باش. می توانی راه خود را از کلیسا خارج کنی.”

مواقع دیگر، من می‌پرسیدم که چرا باید از دستورالعمل‌های عجیب و غریب پیروی کنیم، مانند جابجایی اثاثیه فقط برای نشان دادن اطاعت کورکورانه.

اندوه مرا فرا گرفت. من گلف، گوش دادن به موسیقی و لباس پوشیدن شیک را متوقف کردم – همه چیزهایی که با هم دوست داشتیم. زندگی در مه را شروع کردم.

من یک نوجوان سیگاری زنجیره ای با دوست پسر موتور سوار بودم، اما از یک خانواده مذهبی آمدم. پسر عموی من کاردینال جورج پل یکی از قدرتمندترین کاتولیک ها و خزانه دار پاپ شد.

من نامه ای خصوصی برای او نوشتم که با توصیف رابطه ام با پگ زیبای خود، همجنس هراسی او را به چالش کشید.

در سال 1962، این به عنوان “پذیرایی” در صومعه شناخته می شد و من تازه راهبه شده بودم.

من یک راهبه بعید بودم

این داستان هینگستون است که به گری نون گفته شده است.

ما به تورکی، استرالیا نقل مکان کردیم تا به عنوان یک زوج لزبین با خوشبختی زندگی کنیم. آنجا، من و پگ در هر سطحی به هم متصل شدیم. روزی پنج یا شش بار در آغوش می گرفتیم. ترس ها و امیدهایمان را به اشتراک گذاشتیم. من هرگز خوشبختی را مانند آن نشناختم.

بالاخره احساس کردم مه بلند شد. احساس می کردم زنده هستم – و دیگر تنها نیستم.

مونیکا هینگستون بیش از دو دهه راهبه بود.مونیکا هینگستون و لیزا مری ویلیامز / گتی ایماژ



منبع