من در یک منطقه ساکت زندگی می کنم و وقتی یک ماشین عجیب و غریب از آنجا عبور کرد، به صحنه رسید، من فکر می کنم، “این است؟” نگران بودم که یک روز صبح از خواب بیدار شوم و دوربین های زیادی را بیرون خانه ام ببینم.»
خانم والپول گفت که “حدود پنج دقیقه” طول کشید. او اعتراف کرد که به شاهزاده با توجه به توضیحات او در کتاب، رنگی به پایین داده است.
شاهزاده هری که در آن زمان دانش آموز ایتون بود، دو سال و نیم قبل از طریق عشق مشترکشان به اسب، با خانم والپول، دستیار داماد در هایگرو، خانه پادشاه گلاسترشایر، آشنا شد.
او نوشت: «او خیلی از اسبها خوشش میآمد و با من بی شباهت به یک اسب نر جوان رفتار میکرد.
او یک سینی از ده شات خرید – هر کدام پنج شات – که قبل از اینکه هری از او بپرسد که آیا میخواهد برای سیگار بیرون برود یا نه، آنها را به اشتراک گذاشتند.
او گفت که متوجه شده است که او از طریق یک پیام واتس اپ از یکی از دوستانش این “قسمت ناخوشایند” را توصیف کرده است و اعتراف کرده است که “سوررئال” بود که سرانجام افشا شد و “هراس” شروع شد و او را وادار کرد تا به دنبال مشاوره حقوقی باشد.
“احتمالا، هری می توانست قبل از انتشار در مورد آن فکر کند. اگر تلاش می کرد می توانست مرا پیدا کند.”
شاهزاده یک اسباببازی پرشده میس پیگی که اوایل همان روز در پارک تورپ برده بود و یک کارت تولد کمدی به او داد.
او گفت: “من نمی فهمم چرا او به این جزئیات پرداخت. او میتوانست بگوید باکرگیاش را از دست داده و آن را رها کرده است. اما او توضیح داد که چگونه این اتفاق افتاد – در مزرعهای پشت یک میخانه.
در شب مورد بحث، خانم والپول هری را برای جشن تولد 19 سالگی به میخانه دعوت کرده بود.
او گفت که بسیاری از دوستان میدانستند که این اوست که احساس میکرد باید “قبل از اینکه کنترل من را در دست بگیرد، کنترل اوضاع را در دست بگیرد.”
در همین حال، روپرت اورت، بازیگر، مدعی شده است که شاهزاده هری در آن شب بکارت خود را از دست نداده است، بلکه در کشوری دیگر در مصاحبه با تلگراف به طعنه می زند که از هویت زن مورد نظر اطلاع دارد.
او افزود: “این حس شوخ طبعی اوست.” “(ما بخشی از) یک صحنه عظیم اسب بودیم و سیلی در یک زمینه اسبی اتفاق افتاد، کتاب تفسیر خندهداری از آن است. توصیف او دقیق است – شوک واقعی وقتی دیدم آنچه او نوشته بود چقدر درست بود. این چیزی بود که بیشتر از همه مرا به عقب برد.
این زوج هنگام بازگشت به میخانه برای جلوگیری از شناسایی از هم جدا شدند، اما خانم والپول مجبور شد روز بعد با یکی از دوستانش به میدان بازگردد تا کمربندش را پس بگیرد.
علیرغم دوستی آنها، او فاش کرد که از آن شب شاهزاده هری را ندیده و چیزی نشنیده است.
آنها گروه وسیعتری از دوستان نوجوان داشتند که در همان مسابقات چوگان شرکت میکردند و توپهای شکار میکردند و اغلب در میخانههای محلی یا در کلوب H، لانه زیرزمین هری و ویلیام در هایگرو معاشرت میکردند.
خانم والپول گفت که اگر دوک او را فاش نمی کرد، هرگز صحبت نمی کرد، زیرا او “آن جور آدمی نبود” و افزود: “او با نوشتن در مورد آن، آن را به خانه من آورده است.”