میلا دختر جنا با چند داستان شرم آور درباره مادر روی آنتن رفت

“تو دقیقا مثل مامانت هستی؟” هدی از میلا پرسید که سرش را «نه» تکان داد.

جنا که آشکارا شرمنده بود گفت: «مرسی، میلا. “خیلی ممنونم.”

این مقاله در ابتدا در سایت TODAY.com منتشر شده است



منبع

تنها کاری که هدی می توانست بکند این بود که همراه با بقیه بخندیم. بچه ها واقعاً بدترین چیزها را می گویند.

میلا چند ثانیه طول کشید تا به چیزی واقعاً آبدار فکر کرد و مانند همه دختران بزرگتر گفت:

“باشه، خداحافظ! خداحافظ، دوستت دارم!” او در حالی که دخترش را تکان می داد گفت. او سپس توجه خود را به شریک جنایت میلا، هدی، معطوف کرد.

جنا در حالی که دخترش را محبت آمیز می کرد خندید: “من او را خیلی دوست دارم، اما زمان رفتن او فرا رسیده است، زیرا اگر قبلاً یک بمب حقیقت را انداخته باشد، چه کسی می داند چه چیزی در راه است.” فکر می‌کنم هدی تلاش می‌کند تا بمب‌های حقیقت را بیرون بکشد، اما نه بیشتر».

او توضیح داد: “ما رفتیم و با بچه گربه ای که قرار است به فرزندی قبول کنیم ملاقات کردیم.”

و این زمانی بود که میلا تصمیم گرفت آشفتگی را انتخاب کند.

پس از فروکش کردن خنده، جنا سعی کرد به آرامی دخترش را ترغیب کند که صحنه را ترک کند.

هدی در حالی که تمام راه را به هرج و مرج صبح خم کرده بود گفت: “باشه، فقط یک کوچولو.” “یکی کوچک.”

“آیا این آخرین مورد است؟” هدی از میلا پرسید.

“چه فرقی داری خانم کوچولو؟” جنا از دخترش پرسید.

“جواب منفی!” میلا پاسخ داد، همه لبخند می زدند.

هدی از میلا پرسید که آیا می‌دانی هدی چه چیزی را در مادرش بیشتر دوست دارد؟

میلا 9 ساله، دختر بزرگ جنا بوش هاگر، از ریختن چای شرم آور درباره مادرش نمی ترسد.

“آره، یک بار او در اتاق نشیمن ما می خندید و شلوارش را آب می کرد!” میلا به شوک جنا پاسخ داد. “پژامه ات را عوض کردی!”

میلا گفت که بچه گربه قهوه ای است و نام آن هالی خواهد بود. هالی با میلا خواهد خوابید – که به اشتراک گذاشت از 2 سالگی آرزوی داشتن یک بچه گربه را داشته است – اما اجازه دارد با خواهر پاپی بخوابد، میلا افزود: “اگر با من خوب باشد.”

او با لبخند پاسخ داد: “چون من بهتر هستم.” “رفیق!” جنا پاسخ داد.

هدی از میلا پرسید که آیا او بچه گربه ها را دوست دارد زیرا مادرش دوست دارد، اما بزرگ ترین بچه از سه بچه بوش هاگر اصرار داشت که او دوست ندارد – دوست داشتن بچه گربه ها کار خودش است.

جنا در حالی که از ترسش می‌خندید، یک خداحافظی سریع با دختر چای‌ریزش کرد.

“او هرگز لباس زیر نمی پوشد!” او فریاد زد. “او فعلاً آن را نمی پوشد! دیدم تغییر کرده است!”

هنگام بازدید از مجموعه هدی و جنا در روز سه شنبه، 20 دسامبر، میلا به سرعت شروع به انداختن آنچه که جنا به عنوان “بمب های حقیقت” در مورد 41 ساله TODAY با همراهی هدی و جنا یاد کرد، انداخت.

“دیگه نگفتم!” جنا با خنده گفت.

همه چیز به اندازه کافی معصومانه شروع شد: هدی قطب از کودک 9 ساله خندان پرسید که آیا “اینجا بودن با مادر برای کار لذت بخش است”. میلا گفت بله، و مامان مغرور جنا کارهایی که این جفت در اوایل آن روز انجام دادند را به اشتراک گذاشت.

بله، در تلویزیون ملی، و به وحشت جنا.

ویدیو مرتبط:

او گفت: “میلا می دانی کی از همه بیشتر دوستش دارم؟ وقتی آنقدر می خندد نمی تواند نفسش را بگیرد.”