نویسنده در “نمایش امشب با جی لنو” در 7 سپتامبر 1992 اجرا می کند (عکس از کریس هاستون/بانک عکس NBCU/NBCUniversal از طریق Getty Images از طریق Getty Images)
من می خواهم خودم را آزاد کنم. به همین دلیل است که من هنوز اینجا هستم، یک مادر دو فرزند، و در آستانه انتشار آلبوم جدیدم به نام «خودم را آزاد کن» و به تور بروم.
من از بزرگ شدن مانند هاک فین در پارک مرکزی به مطالعه درام آفریقایی و ورود به مدرسه موسیقی منهتن برای سازهای کوبه ای رسیده ام. از خواندن آهنگ هایم از پشت درام گرفته تا استخدام و اخراج شدن توسط برایان فری. از علاقهمند شدن برترین شرکتهای موسیقی در سال 1989 با دموهایی که در اتاق خوابم ضبط کرده بودم تا انتشار یک آلبوم کلاسیک در سال 1992. از ترک سونی در سال 1998 و انتشار پنج آلبوم در لیبل شخصیام تا نشستن در اینجا، میخواهم به شما بگویم که اکنون در مورد حرفهام در دهه 90 چه چیزی برایم مهم است – سفری برای خلق کردن بر اساس شرایط خودم و مخالفت با طبقهبندی.
بگذارید شما را به یک غذاخوری در دهکده غربی منهتن ببرم. بهار سال 1992 است. من تازه شروع به مصاحبه با آهنگ «زبانها و دمها» کردهام، تمام آهنگهایی را که برای اولین بار در آپارتمان یک راننده تاکسی در دهکده شرقی ضبط کرده بودم، در حالی که او رانندگی میکرد. شیفت قبرستان این آلبوم در استودیو الکتریک لیدی با نوازندگان دستچین شده من زنده شد: عمر حکیم، مارک ایگان، اریک بازیلیان و راب هیمن.
نویسنده در 14 سالگی درام را یاد می گیرد.
تمام سالهای عزم جدی من برای تبدیل شدن به یک نوازنده و ترانه سرا ناگهان با وعده حمایت تجاری تلاقی میکرد. من در مورد آن خونسرد بودم – از بیرون. برای دو سال، این برچسب کار هر روز را به دقت بررسی می کرد، و هر روز صبح انتظار داشتم دوشاخه کشیده شود، اما امروز صبح قرار بود برای یک “مصاحبه بسیار مهم” با نیویورک تایمز انجام دهم.
من با نویسنده محترم موسیقی آن، جان پارلس، نشسته ام. او در حال نوشیدن قهوه است. دارم آب گرم میخورم او از من در مورد روند تولد آهنگ موفق من می پرسد، اکنون در حال صعود به جدول، “لعنتی کاش من عاشق تو بودم.” دارم به آن بعدازظهر تابستانی در اتاق خواب غمگینم فکر می کنم، صدای قامت ارزان قیمتم مانند تکه های یخ در یک لیوان کثیف به صدا در می آید. «لعنتی» پس از هفتهها رد شدن از روی کلیدهای پیانو و فرسودگی صدایم زنده شد تا آن صدا را در یک لحظه بسیار جدید و آشنا پیدا کنم.
انگشتانش را مانند گنبدی بالای فنجانش در هم میپیچد. “آیا شما یک لزبین هستید؟” در حالی که ضبط صوتش به شدت کنار آرنجش میچسبد میپرسد. گذشته، حال و آینده من منتظرند تا من صحبت کنم، تا آنها را به درستی بازنمایی کنم، و در عین حال با هنر، زیرا هنر جوهره هر کاری است که انجام می دهم، هر چیزی که هستم، تمام چیزی که برای آن ایستاده ام.
منظورش بیت سوم لعنتی است که در آن می خوانم: «با خیال آسوده بر دامنه کوه نشستم/ و کنار اقیانوس دراز کشیدم و با دیدهای روشن با او عشق ورزیدم/ روزها راه رفتم بدون هیچ کس نزدیک/» و من به زنجیر و بسته به تو برمی گردم / لعنتی ای کاش معشوق تو بودم.»
روزنامهنگار با احتیاط قهوهاش را مینوشد در حالی که من را با دقت در هزارتوی هنر و تجارت فرو میبرد. اشعار “لعنتی” بی چون و چرا هستند – تمام اشعار من هستند. این یک آهنگ پاپ راک در رادیو است، اما منبع ساخته های من برای فروش نیست. من با فداکاری هر هنرمند واقعی کار می کنم: به تنهایی، با تمام وجودم، برای نتیجه ای که بالقوه جاودانه و کلاسیک است. این سوال – “آیا شما یک لزبین هستید؟” – مانند یک تله احساس میشود، اگرچه میدانم که در زمینه ۱۹۹۲ و تاریخ عجیب و غریب مهم است. در واقع، پاسخ صادقانه من برای تکامل کلی نوع ما اهمیت دارد، زیرا بدون آزادی بیان و حق هر انسانی برای اینکه همان چیزی باشد که هست و دوستش داشته باشد، محکوم به شکست هستیم.
آیا اگر راستگو باشم محکوم به شکست در حرفه ام هستم؟
نویسنده می نویسد: «سفر از اجاره به اجاره فرعی در سال 1990.
خوب شاید. اما هنرمند بودن یعنی راستگو بودن. استفاده از فرآیند خلاقانه خود برای رسیدن به حقیقت خود تلاش است. ویرجینیا وولف با خواندن “به فانوس دریایی” روی صخره ای در پارک ریورساید در ساعت 13، این سفر را در درون من برانگیخت. جریان های احساسی
وولف و دیوید بووی، الهامبخش دیگر من، انسانیت خود را بدون انطباق با حدود آن بیان میکنند. بدون کار آنها، آیا من جسارت این را داشتم که داستان های خودم را با موسیقی و اشعار بسازم؟ «از تاب خوردن دست نکش»، «ما یک تن هستیم»، «لعنتی کاش معشوق تو بودم» – آلبوم من «زبانها و دمها» داستانهای درون داستانی است. این تاریخ پنهان و خصوصی من است که در اشعار آشکار شده است، اغلب برای شنونده بسیار واضح و در عین حال برای من مرموز است.
من به تلاطم صداهای شهر بیرون در خیابان و ریتم قاشق و نعلبکی در کنار ضیافت دنجمان گوش می دهم. سپس، بین گوشهایم، صدای نوجوانی ام را میشنوم که به دوست پسرم میگوید: «فقط به این دلیل که تو مذکر هستی، من را صاف نمیکند». من فیلم «آخرین مترو» را دیده بودم و به هیچ وجه نمیتوانستم علاقهام به کاترین دونو را انکار کنم. من شک داشتم که احساسات زیادی وجود دارد که یک زن می تواند آن را باز کند. با این حال این آگاهی از تجربه عشقی که با او داشتم کم نکرد. در مورد جنسیت نیست، آن موقع فکر کردم. بدن ظرفی است که روح را حمل میکند، داستانهای زندگی، روح یک فرد، و گاهی اعضای بدن آنطور که فکر میکردید نیست. و گاهی اوقات آنها همان چیزی هستند که شما سفارش داده اید.
نویسنده درباره این عکس مربوط به سال 91 می نویسد: «اینگونه به جلسات رفتم.
به پارلس می گویم: «من همه جنس گرا هستم.
“چیست که؟” او می پرسد.
من می گویم: “جنسیت من جنسیت من را تعیین نمی کند.” «روح خلاق من این کار را می کند. یک شریک مرد مرا مستقیم نمی کند و نه شریک زن همجنس گرا. “من همه چیز هستم” omni همه است و یکی است.”
سونی موزیک راضی نبود. آنها به من فشار زیادی میدادند و فکر میکردند بیرون آمدن بهعنوان همهجنسگرا، کارم را از بین میبرد. در ادامه به یکی از حامیان حقوق LGBTQ تبدیل شدم. من آزادانه در مورد طیف جنسیتی در برنامههای صبحگاهی صحبت میکردم که در اتاقهای پخش رادیو آروارهها میافتادند. من فقط 30 سال خیلی زود بودم.
نویسنده (سمت چپ)، با مادر، خواهر و عمه اش در سال 1992.
در صنعت موسیقی امروز، جسارت و صداقت خودجوش من مناسب است و از این بابت خوشحالم. در سال 1996، زمانی که من به زانو افتادم و برای ملیسا اتریج در ویژه وی اچ 1 دوئتهایش، بند سوم «Damn» را خواندم، و برای فینال «عشق و محبت» جوآن آرماتریدینگ، بر طبل آفریقاییام کوبیدم. تعلق داشتن. برندی کارلیل، سم اسمیت و “فرشته زنده” کیم پتراس (همانطور که شانیا تواین با عشق او را در مصاحبه اخیر با GLAAD صدا زد) از جمله هنرمندان بسیاری هستند که نشان دهنده مسافتی هستند که بشریت طی کرده است و مردم را تشویق می کنند. همه آنها چه کسانی هستند و همچنین ثابت کنند که صنعت موسیقی مرتبط و پیشرفته است.
خب، صنعت موسیقی در نهایت به مخاطبان خدمات میدهد، و در دهه 90 من عاشق پیادهشدن از اتوبوس تور و ملاقات با طرفداران جدیدم که بسیار شبیه من بودند – مجموعهای شیرین از احساسات که نمیخواهند طبقهبندی شوند، بلکه رشد کنند را دوست داشتم. مانند گل های جداگانه به روش خاص خود.
ما شبکه های اجتماعی یا حتی اینترنت نداشتیم. ما تماس چشمی و صحبت و در آغوش گرفتن داشتیم. ما همچنین صاحب تجملات هنوز قدردانی نشده از فضا، زمان و حریم خصوصی بودیم. اکنون بچهها میتوانند از مزایای ایجاد یک تصویر و ارائه سریع آن بهره ببرند، اما عواقب انتقاد، قضاوت و بهرهکشی وخیم است.
نویسنده در شهر نیویورک در 8 ژانویه 1992. این عکس به عنوان بخشی از عکسبرداری برای مجله اینترتینمنت ویکلی گرفته شده است.
آیا موضع جسورانه من همچنین پاسخی به عینیت یافتن به عنوان یک زن جوان و سکسی بود، حالا که به صورت قراردادی مجبور به تبلیغ کارم در رسانه ها بودم؟ آیا من هم با شرم از اینکه همیشه توسط دیگران تعریف می شوم، همذات پنداری می کردم؟ من از نظر احساسی برای همه چیزهایی که به من ضربه می زد – و همه چیزهایی که از من بیرون می آمد آماده نبودم. مبارزه برای خودشناسی قرن ها قدمت دارد و هر فردی که به تاریکی خفه کننده مشت می زند مشعل روشنگری را به دوش می کشد. در پاسخ به تماسهای تحقیرآمیز گربهها، مگی راجرز، خواننده و ترانهسرا از پلتفرم خود استفاده کرد و گفت: «ما فضای امنی برای تقویت یکدیگر ایجاد میکنیم… هیچ فضایی برای آزار، یا بیاحترامی یا تحقیر وجود ندارد». همانطور که در آستانه برگزاری تور هستم، از شجاعت و شفقت او نسبت به خودش و همه ما تقویت می شوم.
مادر بودن این احساس را در من تقویت کرده است که هر انسانی به طور بالقوه یک جهان است که بیشتر توسط خودش قابل کشف است. با این حال، در زندگی، ما در کسب و کار افزایش آگاهی سهیم هستیم. من اخیراً با دوست 85 ساله ام صحبت کردم که من را به یاد اینستالیشن دهه 70 جودی شیکاگو با عنوان “مهمانی شام” انداخت. به حقیقت خود و در برابر همه شانس برای بیان آن ایستادند. حقیقت خود را بگویید، الهام را هدر ندهید – شاید به شما یک صندلی در میز داده شود.
نویسنده در سال 2023.
من به آن لحظه در ناهارخوری با آن نویسنده ای که سوال چالش برانگیزی پرسید و فکر کردم، برمی گردم، پاسخ من چه تاثیری بر زندگی من خواهد داشت؟ چگونه می توانم به بشریت آنگونه که می خواهم به خودم کمک کنم کمک کنم؟
ممکن است خود را آزاد کنید، خود را دوست داشته باشید، یک فرد کامل و شاد باشید. این چیزی است که آلبوم جدید من در مورد آن است. به همین دلیل نامیده می شود، البته،خودم را آزاد کنم“
سوفی بی. هاوکینز، هنرمند و ترانه سرای پرکار و نامزد دریافت جایزه گرمی و پلاتین فروش، هفتمین آلبوم استودیویی خود را با نام «Free Myself» در 24 مارس از طریق Lightyear Entertainment منتشر کرد. سوفی انتشار آلبوم را با مجموعه ای از نمایش های صمیمی انتشار آلبوم در ساحل شرقی با توقف در شهر نیویورک، فیلادلفیا، واشنگتن، دی سی، و غیره جشن خواهد گرفت. این یک فصل خلاقانه جدید و هیجانانگیز برای هنرمند افسانهای است که آهنگهای موفق حذف نشدنیاش مانند «لعنتی میخواستم عاشق تو بودم» و «همانطور که من را دراز میکردم» در برنامهها و فیلمهای تلویزیونی سنگی فرهنگی (از آهنگهای اخیر «چیزهای عجیب» به نمایش درآمده است. ، «Euphoria»، «Ozark» و «PEN15» تا مجموعههای شاخص «Beverly Hills, 90210»، «Dawson’s Creek»، «The L Word» و موارد دیگر) و کسی که همیشه از زمان خود جلوتر بوده است. فعالیت هایی که از اهدافی مانند حفاظت از محیط زیست، حقوق حیوانات و برابری LGBTQ حمایت می کنند. با استفاده از ترانه سرایی و پلتفرم خود برای تغییرات مثبت با دیدگاه آینده نگر و پیشگامی که در تمام مدت از آن دفاع کرده است. زندگی حرفهای در حال تکامل سوفی همچنین شامل انتشار شش آلبوم بسیار محبوب، شکستن رکوردهای چارت با آهنگهای فوقالعادهاش، چهار تک آهنگ جهانی از “Whaler” و ایفای نقش در نقش جانیس جاپلین در موزیکال تحسینشده “Room105” بوده است. سوفی که یک نیروی خلاق پویا است، همیشه در تمام جنبههای تولید آلبومهایش، از آواز پسزمینه و نواختن سازهای خودش به عنوان یک نوازنده چند ساز، تا مهندسی و تولید آلبومهایش، مشارکت کامل داشته است. او ثابت کرده است که هنرمندی ماندگار با تعهد شدید به یکپارچگی هنری است، در حالی که هم دائماً در حال تکامل است و هم به تاریخ و تجربه معتبر خود که او را در عمیقترین سطوح به طرفدارانش متصل میکند، ثابت قدم است. برای اطلاعات بیشتر، لطفا به سایت sophiebhawkins.com مراجعه کنید.
آیا داستان شخصی قانعکنندهای دارید که میخواهید در HuffPost منتشر شود؟ آنچه را که ما در اینجا به دنبال آن هستیم بیابید و برای ما پیشنهادی ارسال کنید.