من می خواستم با اسپرم دوست همجنسگرام باردار شوم. من هیچ ایده ای از مبارزه ای که برای آن داشتیم نداشتم.

من قول دادم: “هر چیزی را امضا می کنم” و هفته بعد دوباره با پزشکم تماس گرفتم. “کلینیک را جبران کنید – همه خطرات را بپذیرید.”

هرچند برای مدتی مجبور نبودم به همه اینها فکر کنم. در حالی که چندین هفته بعد از داروهای IVF منتظر بودم، زندگی ما به طرز رحمتی آرام شد و منجر به قرار گرفتن آن جنین کوچک و سالم – پسر گرانقدر و یک هفته‌ای من – شد. پس از آن، آن روزهای اولیه و شاد، بیش از هر چیز مرا با آرامش خود شگفت زده کرد. چنین صمیمیت آرام، چنین آرامشی – تا زمانی که اخبار ویرانگرتری منتشر شود.

در طول چند سالی که بین Roe v. Wade و اولین تولد موفقیت آمیز از لقاح آزمایشگاهی به دنیا آمدم، در تمام عمرم به من گفته می شد که انتخابی در مورد زمان و نحوه تشکیل خانواده دارم. استفاده از این آزادی ظاهری، علاوه بر این، احساس مسئولیت می‌کرد: چیزی که به زنان قبل از خود مدیون بودم، مانند مادر همجنس‌بازم، که پس از دو دهه بسته، سرانجام ازدواج دگرجنس‌گرایانه‌اش را ترک کرد. یا مادرش تا روز مرگ با مردی بدسرپرست ازدواج کرده است. یا مادربزرگ دیگرم که در آغاز جنگ جهانی دوم به دنبال سقط جنین غیرقانونی بود. اگر نسل های قبلی برای حق انتخاب مبارزه کرده بودند، به نظر می رسید که من باید از آن استفاده کنم.

***

به پرستار پاسخ دادم: «اما ما ماه‌ها پیش این موضوع را به شما گفتیم.

این یک شوک بود. تا آن زمان، هزاران دلار برای برداشتن و فریز کردن تخمک هایم پرداخت کرده بودم. دوست من ناراحتی‌های اهدای اسپرم را در یک اتاق پشتی کلینیک که منحصراً با پورن‌های دگرجنس‌گرا تجهیز شده بود تحمل کرده بود – ویدیوها و مجلاتی با عناوینی مانند «همه بری را دوست دارند!» در آنجا عمدتاً برای کمک به بیماران مرد دگرجنسگرا متاهل قرار می گیرد – و شرکت در مصاحبه های ناخوشایند که در آن از او خواسته می شد آنچه را که مدیران کلینیک قبلاً از فرم دریافت او می دانستند با صدای بلند بگوید: آیا او از نظر جنسی فعال بود؟ آیا تا به حال با مردان رابطه داشته است؟

سوزان وی. میرز، نویسنده و مربی، برنامه نویسندگی خلاق دانشگاه سیاتل را مدیریت می کند. رمان او “شکست ذوزنقه” برنده جایزه نیلسن شد و اخیراً آثار دیگری نیز در آن ظاهر شده است رامپوس، خلاقانه غیرداستانی، و بررسی نیواورلئان. او در حال کار بر روی یک خاطره درباره حقوق باروری و یک رمان درباره تاریخچه خانواده اش در سیرک است. شما می توانید او را در susanvmeyers.com.

این را قبلا می دانستم ماه‌ها قبل – خیلی قبل از اینکه جسارت را پیدا کنم و از دوستم بپرسم که آیا او می‌خواهد در این کار مشارکت کند یا خیر و او مشتاقانه موافقت کرده بود – آن پروفایل‌های درخشان را در بانک اسپرم محلی مطالعه کرده بودم. به عنوان مثال، آیا من می خواستم فرزندم استعداد موسیقی داشته باشد؟ یا ذهن علمی؟ قد فیزیکی چشمگیر؟ یا چشمان آبی کاملا شفاف؟ خواندن آن لیست ها گیج کننده بود. شاید بچه من روزی به LSAT ها دست بزند؟ یا ورزشکار المپیک شوید؟

مشکل ظاهراً ریاضی بود: سطح کمی از آنتی بادی که هنوز در خون دوستم دیده می‌شود – و یک مقررات کمتر شناخته شده FDA که بیان می‌کند قبل از اینکه یک مرد بتواند اهداکننده اسپرم شود، هر عفونت مرتبط باید به طور مؤثر درمان شود. او بوده است، اما با توجه به نحوه نگارش خط مشی های کلینیک، با این وجود او تکذیب می شد. من باید اهداکننده دیگری پیدا کنم، ترجیحاً یک اهداکننده ناشناس از بانک اسپرم محلی ما – کسی که احتمالاً فرزندم هرگز ملاقات نخواهد کرد.

نویسنده در سال 2018، تقریباً زمانی که یک تماس غافلگیرکننده از پرستارش دریافت کرده بود.

“بله،” من به طرز هذیانی شادی نفس کشیدم، زیرا همه چیز واقعی تر شد. سرانجام، ما قرار بود بچه‌مان را به دنیا بیاوریم – در نهایت، همه چیز ارزشش را داشت.

نویسنده با نوزاد جدید بهترین دوستش در سال 2015 ملاقات می کند.

او پاسخ داد: «متاسفم» و من باور داشتم که واقعاً چنین است، اگرچه به نظر می‌رسید هیچ کاری نمی‌توان انجام داد.

قبل از اینکه پرستار را قطع کند التماس کردم: «خواهش می کنم. “من فقط می خواهم بچه ام را داشته باشم.”

“پس چرا مهم است؟” من پرسیدم.

***

چند ماه پس از تلاش برای باردار شدن با اسپرم دوست همجنسگرام، یک تماس تلفنی دریافت کردم که همه چیز را تغییر داد.

او تایید کرد: “در IVF نیست”، که به دلیل سن من، قبلا به عنوان مسیر بارداری من تصمیم گرفته شده بود. در حالی که برخی دیگر از درمان‌های باروری کمتر پیچیده ممکن است از مواد بیولوژیکی پدر بیشتر استفاده کنند، برای IVF، یک اسپرم منفرد برداشته و جدا می‌شود، داخل یک تخمک قرار می‌گیرد و برای چند روز در آزمایشگاه رشد می‌کند. پس از آن، بدون خطر معقول عفونت در داخل رحم قرار می گیرد.

نویسنده با نوزاد جدید بهترین دوستش در سال 2015 ملاقات می کند.

نویسنده در سال 2018، تقریباً زمانی که یک تماس غافلگیرکننده از پرستارش دریافت کرده بود.

با این حال.

آ جفت سال‌ها بعد، زمانی که من در مراسم عروسی اهداکننده سابق اسپرم شرکت کردم، دلیل دیگری برای جشن داشتیم. در میان آن شکوفه‌های دوست‌داشتنی اواخر تابستان، دوست من و شریک قدیمی‌اش عهد و پیمان خود را با هم به اشتراک گذاشتند، اگرچه هیچ فرزندی از من در آن حضور نداشت، در طول سرویس به دامان من نشسته بود، یا در صف دریافت به سمت پدرش چنگ می‌زد. این یک رویداد دوست داشتنی بود، بدون در نظر گرفتن، در ایالت واشنگتن برگزار شد، جایی که ما لزوماً نباید نگران باشیم که آیا هنوز معلق است یا نه “قانون احترام به ازدواج” می گذشت – هر چند که همه ما خوشحال می شدیم.

در آن زمان نمی دانستم که پیروزی ما چقدر بعید است. برای مثال، من هنوز نمی‌دانستم علیرغم نیاز به تعداد بیشتری از اهداکنندگان اسپرم BIPOC و به‌روزرسانی‌های مداوم مقررات مربوط به اهدای خون توسط مردان همجنس‌گرا، حذف اهداکنندگان همجنس‌گرا توسط بانک اسپرم محلی ما با بانک‌های اسپرم در سراسر کشور مطابقت دارد. در عوض، بانک‌های اسپرم همچنان از پذیرش اهداکنندگان همجنس‌گرا خودداری می‌کنند و به همین دلیل استناد می‌کنند که همان سیاست FDA که من را به چالش می‌کشد و اینکه کلینیک باروری من در نهایت راهی پیدا کرده است – حداقل در رابطه با “اهداکننده شناخته شده” من – برای کار کردن.

در نهایت، نزدیک به یک سال پس از شروع فرآیند، پرستار دوباره تماس گرفت – این بار با خبرهای خوب. او توضیح داد: «ما خط‌مشی خود را به‌روزرسانی کرده‌ایم،» و من متحیر شدم. بله، او تایید کرد، درست بود: من واقعاً حق باردار شدن را با اسپرم دوستم به دست آورده بودم.

دکترم توضیح داد: «ما برای بررسی بیشتر پرونده شما به شواهدی نیاز داریم.»

«اما، نفسم حبس شد، او مال بچه است پدر” و اگرچه من قصد داشتم فرزندمان را به تنهایی بزرگ کنم، دوستم می خواست به عنوان عضوی از خانواده درگیر باشد، در جشن تولدها و جشن فارغ التحصیلی مدرسه شرکت کند، توصیه کند و گهگاهی گریه کند. کسی که فرزندم را کاملاً و بدون قید و شرط دوست داشته باشد، همانطور که من دوست دارم. هیچ چیز مهم تر از آن به نظر نمی رسید.

اگرچه من شخص خاصی را سرزنش نمی کنم – نه کلینیک من یا آن سابق سیاست‌ها، نه سازمان غذا و دارو و پیشرفت آهسته آن به سمت عدالت – برای اتفاقی که در هنگام سقط جنین رخ داد، نمی‌توانم فکر کنم چه اتفاقی می‌افتاد بدون آن همه استرس اضافی و واقعا غیر ضروری یا پیام ضمنی که زندگی من d امیدوار به ایجاد مورد استقبال سیستم های اطراف من قرار نگرفت. آیا بارداری من ادامه پیدا می کرد؟ آیا فرزند من زندگی می کرد؟ من هرگز نمی توانم بدانم.

با این حال، ما همچنین می دانستیم که چنین قانونی به خودی خود کافی نیست. خانواده‌ها به هر شکلی ایجاد می‌شوند – ما، من و دوستم، از طریق اجتماع مشترک و عشق پایدار، خانواده خود را ساخته‌ایم. اگرچه ما نیز در لحظات آرام‌تر، همچنان به یکدیگر اعتراف می‌کنیم که از دست داده‌ایم. علیرغم همه شادی های مربوط به خود، ما هنوز دلتنگ آن زندگی دیگر هستیم، زندگی ای که برای ایجاد آن بسیار تلاش کرده بودیم – زندگی که شاید جهان هنوز برای آن آماده نبود.

خیر، کلینیک پذیرفته شد. مردان دگرجنسگرای متاهل حقوق متفاوتی دارند زیرا آنها پدر محسوب می شوند نه اهدا کننده. اگرچه ممکن است از آنها خواسته شود اقدامات احتیاطی را انجام دهند، اما به همین ترتیب از آنها رد نمی شود. اما ما یک زن مجرد با یک دوست همجنس گرا بودیم. به نظر می رسید ما دو نفر نمی توانیم زندگی مشترکی را ایجاد کنیم. حداقل نه بدون دعوا.

این نیست که برایم مهم نبود که آنها باهوش و موفق باشند، بلکه می‌خواستم بتوانم داستان‌های شیرین دوران کودکی پدرشان را با آنها به اشتراک بگذارم و حکمتی از زندگی پدربزرگ و مادربزرگشان ارائه دهم. می‌خواستم فرزندم، در صورت امکان، بداند که از کجا آمده‌اند و از کسی باشد که من می‌شناسم و دوستش دارم. بنابراین من به دنبال کمال نبودم، بلکه به دنبال خانواده بودم.

من مطمئناً پیشنهاد نمی‌کنم که خطرات کاهش نیابد، یا در صورت لزوم از اهداکنندگان مرد خواسته نشود تا قبل از اهدای اسپرم، درمان پزشکی را کامل کنند، اما به نظر می‌رسد این فرض اعلام‌نشده این است که مردان همجنس‌گرا هرگز چنین نخواهند داشت. عاری از چنین عفونتی حتی در شهری لیبرال مانند سیاتل، جایی که من زندگی می‌کنم، بانک اسپرم محلی ما نمی‌تواند به یک مرد همجنس‌گرای فعال از نظر جنسی بدون توجه به سابقه سلامتی خاص، به دلیل همان سیاست FDA، در آزمایشگاه‌های خود اهدا کند.

آیا داستان شخصی قانع‌کننده‌ای دارید که می‌خواهید در HuffPost منتشر شود؟ آنچه را که ما در اینجا به دنبال آن هستیم بیابید و برای ما پیشنهادی ارسال کنید.

مربوط…



منبع

“با وجود اینکه هیچ خطری وجود ندارد؟”

علاوه بر این، ما فرم‌های رضایت و قراردادهای قانونی فراوانی امضا کرده بودیم و کل سوابق سلامتی خود را فاش کرده بودیم – الگوهای ارثی، بیماری‌ها، جراحی‌ها و عفونت‌ها، از جمله یک بیماری مقاربتی جزئی که اهداکننده من سال‌ها قبل با موفقیت درمان شده بود.

“ما یک پسر کوچک داریم!” وقتی به او گفتم صدای دوستم از طریق خط تلفن به صدا در آمد.

“باشه،” من موافقت کردم. به هر حال، تنها گزینه من اهداکننده ناشناس دگرجنس‌گرا بود. و تحت فشار چنین سیاست هایی، متوجه شدم که افرادی مانند من – با یک والدین همجنس گرا و یک والدین مستقیم – عملاً از آینده کشورمان حذف می شوند. علاوه بر این، از بدن من خواسته شده بود که در پاک کردن افرادی مانند من که از خانواده هایی هستند که کاملاً مستقیم نیستند، شرکت کند. و من نپذیرفتم.

پرسیدم: «اگر او شریک زندگی من بود، آیا این موضوع مهم بود؟»

“منظورت چیست که او نمی تواند پدر باشد؟” من پرسیدم.

من که تا آن زمان خسته شده بودم، و هنوز از همه چیز می لرزیدم، از او تشکر کردم. سپس دوباره، چند هفته بعد، او با یک به‌روزرسانی خوشحال‌کننده دیگر تماس گرفت. پس از لقاح در آزمایشگاه، جنین ما زنده و سالم بود. تمام آزمایشات ژنتیکی لازم انجام شده بود، و آنها تأیید کردند که نوزاد آینده ما سالم است – و مرد.

نویسنده در 2 سالگی به همراه مادرش در سفر به کالیفرنیا برای ملاقات با اقوام.

همانطور که معلوم شد، هر چند، هیچ خطری وجود نداشت.

نویسنده در سال 2018، تقریباً زمانی که یک تماس غافلگیرکننده از پرستارش دریافت کرده بود.

اخیراً، وقتی به چهل سالگی رسیدم و خودم را مجرد دیدم، تصمیم گرفتم به تنهایی یک بچه داشته باشم. این بدان معنا بود که خانواده جدید من معمولی نیستند، اما من با آن مشکلی نداشتم. اونی که من ازش اومدم هم نیست همچنین هرگز تصور نمی‌کردم که تنها بودن یک مادر آسان باشد، اگرچه مطمئناً هرگز تصور نمی‌کردم که آزادی انتخاب پدر بیولوژیکی فرزندم را نداشته باشم.

نویسنده در 2 سالگی به همراه مادرش در سفر به کالیفرنیا برای ملاقات با اقوام.

“یعنی هیچ اتفاق بدی برای من نمی افتد؟ یا بچه؟»

نویسنده در 2 سالگی به همراه مادرش در سفر به کالیفرنیا برای ملاقات با اقوام.

درعوض، ماه‌ها وقت صرف کردم تا اسناد خط‌مشی مبهم را ردیابی کنم و نامه‌ها و گواهی‌هایی را از کارشناسان و مقامات بهداشت عمومی دریافت کردم که نشان می‌دهد سطح تیتراسیون آنتی‌بادی دوستم واقعاً در محدوده‌های پزشکی پذیرفته‌شده قرار دارد، و اینکه ما به دلایل سیاستی و نه به دلایلی از ما محروم شده‌ایم. نیاز پزشکی با این حال، این روند به درازا کشید. هر بار که ما سند دیگری را ارائه می‌کردیم که از پرونده خود حمایت می‌کرد، کلینیک بیشتر درخواست می‌کرد – سه حرف، چهار، پنج، شش. شواهد بسیار زیادی برای آنچه ما قبلاً می دانستیم: اینکه دوستم امن است و من هم همینطور.

پرستار با صبر و حوصله دوباره همه چیز را توضیح داد: چگونه در ابتدا، کلینیک باروری من از تمایل من برای استفاده از یک “اهداکننده شناخته شده اسپرم” حمایت کرد – دوست صمیمی که موافقت کرده بود به من کمک کند تا به رویای مادر شدنم برسم – اگرچه اکنون به نظر می رسید که آنها نتوانست. این آخرین آزمایش خون آنطور که ما انتظار داشتیم انجام نشد.»

پرستار به من اطمینان داد: “بانک اسپرم اهداکنندگان بزرگ دیگری نیز دارد.” “ما همیشه با آنها کار می کنیم.”

نویسنده با نوزاد جدید بهترین دوستش در سال 2015 ملاقات می کند.