ما دو ساعت بعدی را صرف مرتب کردن عکسها و انجام یک بازی بداهه «نام آن اقوام» کردیم. سه سال قبل از شروع پروژه سازماندهی ما، پدرم موافقت کرد که به من اجازه دهد داستان زندگی او را ضبط کنم. در نهایت، میتوانم نام و چهره خالهها، عموها، و عموزادههایی را که در جریان هولوکاست کشته شدهاند، با افرادی که پدرم در طول ضبط ضبط کرده بود، تطبیق دهم.
او مدت کوتاهی پس از پایان ما درگذشت
بهعنوان یک سازماندهنده حرفهای به مدت 15 سال، به افراد و زوجها آموزش دادم تا چندین دهه لباسها و کاغذهای فراموش شده را از بین ببرند. بعد از اینکه به خودم گفتم آخرین مشتری ام را سازماندهی کرده ام، پیشنهاد دادم با یک نفر دیگر کار کنم: پدر 94 ساله ام.
سه ماه قبل از تولد 94 سالگی اش، پدرم در راه آشپزخانه به زمین افتاد، پاهای زمانی محکم او تبدیل به رشته فرنگی شد. از آنجایی که سلامتی او رو به کاهش بود – او نمی توانست بدون واکر حرکت کند – خزیدن آهسته من در خطاب به دفتر کثیف او به فاصله 50 یاردی شتاب گرفت.
او قبلاً بسیار منظم بود
در آخرین جلسه سادهسازی، کشوهای باقیمانده پرونده را باز کردم، که شامل همه چیز از کارنامههای قدیمی گرفته تا صورتهای مالی بود. مانند یک درخت افرا کهنسال، کاغذها باید هرس می شدند.
در 89 سالگی، پدرم مطب اطفال خود را تعطیل کرد. در طول بازدید از زادگاهم، او اغلب برای دفتر خانه اش درخواست کمک می کرد. او سالم بود و چهار بار در هفته در YMCA ورزش می کرد. احساس فوریت نداشتم.
هرگز تصور نمیکردم که مهارتهایی که در طول حرفهای که از آن متنفر بودم، تقویت کرده بودم، بینش ارزشمندی از گذشته او ارائه دهد.
از زمانی که با هم داشتیم و عکسها و کاغذهای قدیمی را نگاه میکردیم لذت بردم.
او در حالی که به حقوق اولیهاش نگاه میکرد و سرش را تکان میداد، گفت: «آن زمان به نظر پول زیادی بود.
این اولین باری بود که به کسی کمک میکردم تا با تهدید مرگ مانند سندان، سازماندهی شود. به جای ترس از روند بی نظمی، همانطور که در زمان کار با مشتری نهایی خود داشتم، مشتاقانه منتظر وقتم با پدرم بودم. چیزی که سالها قبل تصور میکردم این بود که یک کار سخت و طاقت فرسا تبدیل به یک سفر خوشآمدگویی به زندگی چندوجهی او میشد.
من به عنوان یک سازمان دهنده حرفه ای کار می کردم و به مردم کمک می کردم تا از درهم ریختگی خود خلاص شوند.
در حالی که کاغذها را مرور می کردیم گفتم: “ببین، بابا. این اولین قراردادت با دکتری است که به مطبش پیوستی.”
“افراد در این عکس چه کسانی هستند، بابا؟”
اصل مقاله را در Insider بخوانید