او هنوز عمیقاً عاشق من بود. او آن را اعتراف کرد و این در بیانش آشکار بود. بنابراین، تا حدودی، فکر میکنم او قبل از اینکه ازدواج ما در اطراف او از هم بپاشد، خرابکاری کرد. من با آن مبارزه کردم، اما در نهایت باید انتخاب های او را می پذیرفتم و باید راهی برای حرکت به جلو پیدا می کردم.
من اکنون در حال بررسی نسخه جدیدی از خودم هستم که در آن دوجنسیتی من در جلو و مرکز قرار دارد
-
من روشن کردم که می خواهم چیزی بین من و مایک تغییر نکند. ما در یک رابطه مستحکم، شاد و تک همسر بودیم – تقریباً 12 سال را با هم سپری کرده بودیم. من هیچ علاقه ای به تغییر پویایی خود نداشتم.
در پایان سال گذشته، فهمیدم که شوهرم رابطه نامشروع داشته است. در آن زمان بیش از یک سال بود که ادامه داشت و تنها چند ماه پس از اینکه من با او دوجنسه شدم شروع شد.
وقتی با شوهر اولم ازدواج کردم، فقط 24 سال داشتم و هر گونه افکار دوجنسی را کنار گذاشته بودم. من هنوز در آن ازدواج ناراضی بودم و در نهایت، طلاق گرفتیم. حدود 21 ماه پس از جدایی ما، با مردی به نام مایک آشنا شدم و عاشق هم شدیم. چهار سال با هم بودیم که او خواستگاری کرد و در سال 2011 ازدواج کردیم. من 36 ساله بودم.
اکنون با فصل جدیدی در زندگی ام روبرو هستم – فصلی که هرگز پیش بینی نمی کردم، اما باید از آن نهایت استفاده را ببرم. این فصلی است که در آن دوجنسیتی من عاملی شناخته شده برای هر علاقه عاشقانه جدید خواهد بود، اما همچنین فصلی است که بدون شک در افشای قلبم کندتر خواهم بود.
ممکن است اکنون از من محافظت کنند، اما اگر روزی با یک زن رابطه جدی پیدا کنم، میدانم که میتوانم آزادانه و آشکارا با آن حقیقت زندگی کنم. این آینده ای نیست که من به آن امیدوار بودم، اما من تمام جنبه های خودم را در آغوش می گیرم و با آن روبرو خواهم شد.
اما سفر بیرون آمدن من در نهایت با کلی ناامیدی و دلشکستگی مواجه شد
بعد اومدم پیش بچه هامون. مایک و من که هر دو قبلا ازدواج کرده بودیم، فرزندان نوجوانی داشتیم – یکی از ازدواجهای قبلیمان – که پدر و مادر مشترکشان بودیم. خوشبختانه هر دو با خیال راحت این خبر را دریافت کردند.
در 14 ماه پس از اعتراف مایک، دخترم مرا در مراسم پراید محله همراهی کرد. من یک پیراهن دوگانه پوشیدم و در جشن ها شرکت کردیم. ما همچنین با افتخار پرچم LGBTQ و دوجنسه را جلوی خانه خود به نمایش می گذاریم.
وقتی بعد از هشت سال ازدواج به شوهرم گفتم دوجنسه هستم، او مرا در آغوش گرفت.
-
اما چند ماه بعد به من گفت که با هم رابطه دارد و به خانه نمی آید.
-
بالاخره با دوجنسیتی ام کنار آمدم و پیش شوهر دومم آمدم. اگرچه همه افراد زندگی من بیرون آمدن من را به خوبی پذیرفتند، اما همه چیز را تغییر داد – به خصوص ازدواج من.
اولش اومدم پیش شوهرم نه هیچکس دیگه
فکر میکنم او نگران بود که او را به خاطر یک زن رها کنم، بنابراین اکنون دارم ادامه میدهم و دوجنسیتیام را در آغوش میگیرم.
وقتی او گفت که به من اجازه میدهد احساساتم را نسبت به زنان کشف کنم، فکر میکنم چیزی ناگفته باقی مانده است: او نگران بود که دوجنسیتی من از تعهد ما سبقت بگیرد – اینکه روزی، احتمالاً زودتر از آن، از او کنار بیایم و با او باشم. یک زن
اصل مقاله را در Insider بخوانید