برای یک ربع قرن، ما از کمک غذایی به افرادی که به طور موقت بیکار، کم کار هستند یا به دلایل مختلف قادر به رفع انبوهی از موانع بوروکراتیک نیستند، خودداری کرده ایم. متعدد مطالعات دریافته اند که این هیچ کمکی به افزایش اشتغال نکرده است.
سازمان تامین اجتماعی دسته بندی می کند کسانی که تحت تاثیر قرار می گیرند زیرا “نزدیک به سن بالا نزدیک می شوند.” افرادی که دارای تحصیلات و مهارت های محدود هستند، با افزایش سن و کاهش ظرفیت آنها برای کارهای سنگین یدی، با چشم انداز شغلی به طور فزاینده ای تیره مواجه می شوند. بسیاری از آنها با به هم پیوستن چندین شغل پاره وقت با ساعاتی که بسیار متغیر هستند، از خود حمایت می کنند.
مقامات ایالتی در سراسر طیف سیاسی از اجرای برنامههای کار بیزارند، زیرا این برنامهها پیچیده، پرهزینه و در کمک به افراد برای دستیابی به شغل با حقوق ناکارآمد هستند. دولت های محافظه کار ترجیح می دهند به سادگی کمک ها را قطع کنند. دولتهای لیبرال ترجیح میدهند به کسانی که به آن نیاز دارند کمک کنند و به آنها اجازه دهند تا خودشان به دنبال شغل باشند – که معمولاً این کار را با انرژی انجام میدهند تا بتوانند برای مسکن، آب و برق و سایر نیازهای غیر از غذا درآمد کسب کنند.
قبل از دهه 1990، الزامات کاری در برنامه های رفاهی عموماً به این ترتیب عمل می کرد. بیشتر نه. اصلاحات رفاهی پرزیدنت کلینتون نوع جدیدی از “نیازهای کاری” را ایجاد کرد که واقعاً وسیله ای برای محروم کردن افراد بیکار و کم کار از کمک های دولتی است. امتناع از کمک به افراد در زمانی که بین شغل هستند – یعنی زمانی که بیشتر به آن نیاز دارند – بیشتر مردم را ظالمانه نشان می دهد. بنابراین، کسانی که به دنبال انجام این کار بودند، اصطلاح اورولی «نیاز کار» را پیدا کردند، و در آن ماندگار شد.
رسانه ها با تنبلی توصیفات جمهوری خواهان از محدودیت های پیشنهادی جدید در مورد کمک های تغذیه ای را به عنوان “الزامات کاری” تکرار کرده اند. آنها نیستند.
برخی از کارفرمایان آنها علاقه ای به گزارش ساعات کاری خود به سازمان های دولتی ندارند. و گاهی اوقات مجموع ساعات آنها ممکن است کمتر از نیمه وقت باشد، در این مرحله مزایای آنها قطع می شود. در تئوری، زمانی که ساعات کاری آنها افزایش می یابد، می توانند دوباره درخواست دهند، اما درخواست کمک دشوار است – به ویژه زمانی که یک نفر در حال انجام چندین شغل غیرقابل اعتماد است.
این داستان در ابتدا در لس آنجلس تایمز ظاهر شد.
وقتی اکثر مردم «نیاز کار» را می شنوند، تصور می کنند که نیازمندان فقط می توانند این نیاز را برآورده کنند و کمک دریافت کنند. آنها تصور میکنند که مانند کمربند ایمنی خطوط هوایی هستند که به هر کسی اجازه میدهد تا زمانی که به سادگی کمربند را بسته است، پرواز کند.
هنگامی که به اصطلاح الزامات کار برای اولین بار تحمیل شد، طرفداران اصرار داشتند که هر کسی که نمی تواند کار پیدا کند، می تواند “خدمات اجتماعی” بدون مزد را در ازای مزایا انجام دهد. قانون این اجازه را میداد، اما فقط چند ایالت برنامههای کار را ایجاد کردند، و حتی آنهایی که معمولاً به تعداد کمی از مردم در چند شهرستان خدمات میدهند. دولت کلینتون و کنگره بودجه اضافی ارائه کرد به ایالت هایی که موافقت کردند فرصت های کاری را برای کسانی که در غیر این صورت از مزایای آن محروم می شدند، ارائه دهند، اما فقط تعداد انگشت شماری از ایالت ها پذیرفته شدند – و حداقل یکی به وعده خود عمل نکرد
دیوید سوپر استاد حقوق و اقتصاد در جورج تاون است.
طرفداران الزامات کار همچنین اصرار داشتند که ایالت ها می توانند معافیت هایی را برای افرادی در مناطقی با فرصت های شغلی ناکافی دریافت کنند. اما محافظهکاران چنین معافیتهایی را ضد کار توصیف کردند و قوانینی را تصویب کردند که سازمانهای خدمات انسانی دولتی را از جستجوی آنها حتی برای افسردهترین مناطق منع میکرد.